📚نام کتاب: سیاحت غرب 🖋نویسنده: محمد حسن نجفی قوچانی 📑انتشارات: کتاب جمکران 📓تعداد صفحات: ۱۲۹ 📖توضیحات: روایت کتاب «سیاحت غرب» با جملهٔ «و من مُردم» آغاز می‌شود و به همین سادگی مخاطب را در نقطه‌ای متفاوت قرار می‌دهد. این جمله یکی از به یادماندنی‌ترین و عام و عوام پسندترین نمونه‌های آغاز طرح داستان است. تمام داستان بر اساس همین جمله در دنیای پس از مرگ می‌گذرد. تصویرسازی‌های این کتاب سال گذشته و پیش از انتشار کتاب در دوسالانه تصویرسازی قم برگزیده شده است.برشی از کتاب: و من مُردم. ناگهان دیدم ایستاده‌ام و آن بیماریِ که داشتم، ندارم و تندرستم. خویشاوندان من در اطراف جنازه برای من گریه می‌کنند و دل من از گریه آن‌ها آشوب است. به آن‌ها می‌گویم: «من نمرده‌ام، حتی بیماریم رفع شده است.» هیچ‌کس به حرف من گوش‌ نمی‌کند. گویا من را نمی‌بینند و صدای من را هم نمی‌شنوند. فهمیدم که آن‌ها از من دورند، اما من با دید آشنایی و دوستی به آن جنازه نگاه می‌کنم. به‌خصوص پارچۀ کفن پهلوی چپ آن را که برهنه بود، چشم‌های خود را به آنجا دوخته بودم. بعد از غسل و دیگر کارها جنازه را به طرف قبرستان بردند، من هم با تشییع‌کنندگان بودم. در میان مردم بعضی از جانوران وحشی و درندگان گوناگون را می‌دیدم و از آن‌ها وحشت داشتم، ولی دیگران وحشت نداشتند. آن‌ها نیز نسبت به آنان اذیّتی نداشتند، گویا اهلی و با آن‌ها مأنوس بودند. 📗📘📙 @ketabe_khoub