معرفی کتاب " وریا "
وریا در صدوپنجاه صفحه به روایت داستان دخترکی میپردازد که شانزدهسال دارد و در دبیرستان تیزهوشان درس میخواند. داستان با این گفتوگوی درونی راوی آغاز میشود و این اطلاع را به خواننده میدهد که قرار است با ذهنیات یکدختر نوجوان طرف باشد:
«بهنظر من هرآدمی که پا به این دنیا میگذارد، همراه خودش یکبرگۀ مأموریت دارد؛ مأموریتی که قرار است در زندگی برایش تلاش کند و حتی یکوقتهایی هم بجنگد تا به خواستههایش برسد».
دوفصل اول کتاب ما را با شخصیت دخترک و خانوادهاش آشنا میکند و فصل سوم جایی است که گره اصلی رمان شکل میگیرد.
حجاب، همان گرهای است که با ورود خانم لبخند به مدرسه ایجاد میشود و ذهن راوی را درگیر میکند. راوی که در ابتدا دست به پیشداوری دربارۀ خانم لبخند زده، رفتهرفته به اشتباهش پی میبرد و تصمیم میگیرد مسأله را بهشیوهای صحیح حل کند. پس اینبار هرچه دربارۀ خانم لبخند و حجاب در ذهن دارد را کنار میگذارد و دست به جستجو میزند.
وریا دوست خیالی راوی است، که هروقت راوی احساس تنهایی میکند، پیدایش میشود و با گفتن یکیـدو جمله نقش راهنمای او را بازی میکند. وریا انگار که عضوی از خانواده و مثل برادر بزرگتر دختر باشد. برادر بزرگتری که فقط در خلوت دختر سروکلهاش پیدا میشود.
قصد ندارم ماجرا را بیش از این بازگو کنم. پس خواندن ادامۀ داستان بر عهدۀ خودتان.