🔴 شیرینیِ سقوط دیکتاتور، ارجح بر تلخیِ اشغال ایران! 👤 🔹 انتشار به بهانه 80مین سالگرد اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در شهریور 1320 🔸 شرایط ایران در آستانه شهریور_1320 شرایط عجیبی است. با آنکه انتظار می‌رود ملت از تجاوز متفقین به خاک میهن، در نهایت خشم و نگرانی به سر برند، اما شواهدی در دست است که خلاف این را نشان می‌دهد. برای فهم ساده‌تر اوضاع آن روز، بهتر است اینطور تصور کنیم که: با ملتی مواجه هستیم که بر سر دوراهی عجیبی مانده است: نمی‌داند از تجاوز دشمن به خاکش غمگین باشد یا از سقوط دیکتاتور ظالمی چون رضاخان خوشحال؟! ✅ شاید طرح این دوگانه اکنون عجیب به نظر برسد، اما از منابع تاریخی اینطور بر می‌آید که گویا سقوط رضاشاهِ دیکتاتور برای ملت ما آنقدر مسرت‌بخش بوده که شیرینی‌اش، بر تلخیِ اشغال کشور به دست دشمن، غلبه داشته است؛ به دیگر سخن، ظلم و ستم پهلوی اول بر مردم ایران و حتی بسیاری از نخبگان، آنقدر گران آمده بوده که سختیِ اشغال کشور، برایشان ـ در قیاس با چنین دیکتاتوری ـ قابل‌تحمل‌تر بود! 🔹 در ادامه، به برخی شواهد تاریخی ـ که مؤیِّد این ادعا است ـ اشاره خواهد شد: 🔸 چندماه پیش از اشغال ایران، وابسته‌ی مطبوعاتی انگلیس در تهران چنین گزارش می‌دهد: ✅ «اکثریت وسیع مردم از شاه متنفرند و از هرگونه تغییری استقبال خواهند کرد. به نظر می‌رسد که این مردم حتی گسترش جنگ در ایران را به بقای رژیمِ حاضر ترجیح خواهند داد. بیشتر مردم معتقدند که جدا از این واقعیت که ایران ضعیف‌تر از آن است که بتواند در مقابل آلمان یا روسیه ایستادگی کند، دلیلی برای جنگیدنِ [با] آنان وجود ندارد؛ آن‌ها [یعنی مردم] از شاه متنفرند و بنابراین می‌پرسند که چرا باید برای دوام حکومت وی بجنگند!» (آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه [مرحوم] احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، 1389، ص202) 🔹 آبراهامیان به نقل از سفیرِ وقت بریتانیا می‌نویسد: «...اشغال کشور، نارضایتی عمومیِ چندانی پدید نیاورده است، زیرا مردم به سامان و پیشرفت اجتماعی امیدوارند و بنابراین احساس دوستانه‌ای نسبت به نیروهای متفق دارند.» (پیشین، ص203) 🔸 میزان استبداد رضاشاه به قدری بود که برخی مخالفانش، با تعابیر عجیبی از وی یاد می‌کردند! نقل یک خاطره از خانم «چهرزاد بهار»، آخرین فرزند ملک‌الشعرای بهار، در این باب جالب‌توجه است: ✅ «رابطه‌ی [ملک‌الشعرای] بهار با رضاخان، فرازونشیب‌های زیادی داشت، اما مهم این است که پدر هیچ‌وقت از او خوشش نیامد. در روزی که داشت از کشور خارج می‌شد، پدر [به‌رغم تجاوز متفقین] با خوشحالی با مادر تماس گرفت و گفت: «هیولا رفت، هیولا رفت!» این را بارها مادرم نقل می‌کرد....» (گفت‌وگو با آخرین فرزند ملک‌الشعرای بهار، «پدرم، رضاشاه را «هیولا» می‌خواند!»، منتشرشده در روزنامه خراسان) 🔹 به عنوان آخرین و البته مهم‌ترین مؤیِّد بر ادعای پیش‌گفته، ذکر فرازی از فرمایشات امام راحل (ره) در این خصوص ضروری می‌نماید. ایشان در سخنرانی معروف خود در 13 خرداد 1342 (عصر عاشورا) در قم، ضمن نصیحت و اخطار به محمدرضاشاه، فرمودند: 💢 «...من یک قصه‌ای را برای شما نقل می‌کنم که پیرمردهایتان... یادشان است. سه دسته ـ سه مملکت اجنبی ـ به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا می‌داند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت....» (روح‌الله موسوی خمینی، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ج1، ص245) ➖➖➖➖➖➖➖ 📡 بهترین تحلیل‌های روز را در خیابان انقلاب بخوانید.👇 @kh_enghelab