🔴ماجرای خواستگاری همسرش شهید و خواب عجیبی که قبل از شهادت دیده بود😳😱 گفت: حالا با این حساب هم باز نمیخواهید با هم حرف بزنید؟☹️ نمیدانست به دوستم چه چیزها که نگفته بودم؛ وقتی به جواب خواستگاری کسی گفت نه و او دو هفته بعد شهید شد💔؛ و حالا من در جای او بودم.😔 بر سر دو راهی که چه بگویم به . نمیدانست بارها خواب را دیده‌ام. نمیدانست خواب دیده‌ام رفته روی قله بلندی ایستاده دارد برای من خانه سفیدی میسازد🍃. نمیدانست خواب دیده‌ام رفته‌ام توی ساختمانی سه طبقه، رفته‌ام طبقه سوم، دیدم توی اتاق نشسته است. دور تادور هم خانمهایی با چادرهای مشکی با روبنده نشستهاند.🍃 گفتم: !😐 شما اینجا چیکار میکنید؟😧 برگشت گفت: اسم آن دنیای من بود🙂. اسم این دنیای من است.😊 این را آن روزها به هیچکس نگفتم. حتی به خود . بعدها، بعد از شهید شدنش، رفتم پیش آقایی تا خوابم را تعبیر کند. چیزی نمیگفت، یا شانه خالی میکرد.🙁 گفتم: شهید شده است. خیالتان راحت باشد. شما تعبیرتان را بکنید.🙂 نه خودم را معرفی کردم، نه او را، نه موقعیت هردومان را. گفت:عبدالحسین شاه زید یعنی ایشان مثل امام حسین به شهادت میرسند.👌 مقامشان هم مثل زید است، فرمانده لشکر حضرت رسول.💚 همینطور هم بود. بیسر بود💔 و آن روزها در مجنون فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول. همین خوابها بود که نگرانترم میکرد.😔 برگشتم رفتم اصفهان، رفتم پیش حاج آقا صدیقین برای استخاره. آیه سیزدهم از سوره کهف آمد🍃؛ با این معنی که: آنها به خدای خودشان ایمان آوردند و ما به لطف خاص خود مقام ایمان و هدایتشان را بیافزودیم.🌹 @khademe_alzahra313