🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر سردار زمانی که پسر دومم به‌دنیا آمد، کردستان بودند. پسر دومم چهل روزه بود که به نیشابور آمدیم. پانزده روز بعد جنگ ایران و عراق آغاز شده بود..... پس از مدت‌ها به منزل امده بود، به من گفت: حاج خانم جنگ ایران وعراق شروع شده می‌خواهم بروم منطقه..... تا این راگفت یک‌دفعه اشکایم ریخت. گفت: نه نشد، می‌خواهم مثل باشی مثل بچه‌هایم را بزرگ کنی، می‌خواهم زندگی کنی. می‌روم؛ ممکن است بیایم؛ ممکن است نیایم؛ شاید بشوم....... دلم محکم شد و زندگی جلو چشم‌هایم آمد...... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar