#تو_شهید_نمیشوی📚
قسمت شصت و هفتم🌱
| سبقت در حبِّ ولایت |
وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم،از طرف همسر مُعَزَّزَش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیه ی حضرت آقا با او دفن شود.جا خوردم. نمیدانستم چنین وصیتی کرده است.
داخل قبر ایستادم تا رفتند و چفیه را از داخل ماشین آوردند.چفیه ای بود که با یک واسطه به محمودرضا رسیده بود.مانده بودم با پیکرش چه بگویم!همیشه در ارادت به آقا خودم را جلوتر از محمودرضا می دانستم.
چفیه را که روی پیکرش گذاشتم،فهمیدم به گرد پایش هم نرسیدهام.آنجا من فهمیدم که ارادت به ادعا نیست!در دهه ی هفتاد،محمودرضا یک عکس نیمرخ از آقا به دیوار اتاق زده بود که آن را خیلی دوست داشت.
عکسی بود که ظاهراً در یکی از دیدارها در فضای باز گرفته شده بود.یک بار که داشتیم درباره ی این عکس و ارادت به آقا حرف میزدیم، گفت:((شیعیانِ بعضی از کشورها بدونِ وضو دست به عکسِ آقا نمی زنند.ما از اینها عقب هستیم.))
@khakrizhaieshg