عموی پدرم مریض بود . رفته بودیم عیادت ، منم داشتم گریه میکردم . چون عمو خیلی شوخ و سرحال بودن و اصلا نمیتونستم تو حال مریضی ببینمشون
عموهای خودم داشتن گریه های منو جمع میکردن .
عموی پدرم رو گرفتن به تعریف که یکمی حالش جا بیاد .
همینجوری که داشتن تعریف میکردن ، اونروز چیکارا کردن و اینا یهو گفتن :
رفتیم دستشویی تجدید فراش کردیم ...
یه لحظه همه موندن 😳
منم که اونجور گریه و زاری میکردم ، حالا خندهم بند نمیومد ... ملت همه قرمز شده بودن .
نگو بنده خدا منظورش تجدید وضو بوده ... تو حال بیماری اونجوری گفته
#سوتی_جالب_بفرست😁
┄┅┅😅❅🤦♀🤦♂🤦♀🙋♂❅😅┅┅┄
@sotikodak