😭 من و همسرم و جمعی از همکاران همسرم مسئول برپایی همایش مزدوجین شهرستانی بودیم. حدودا ۲۰۰ زوج برای این همایش از شهرستانهای مختلف دعوت شده بودن . طبق معمول روز جمعه چون برنامه ساعت هفت شروع میشد ما باید راس ۶ صبح در مکان همایش حاضر میشدیم . همکارا از ما زودتر رسیده بودن و نشسته بودن در لاوی مکان همایش و زده بودن شبکه خبر. من تا وارد سالن شدم همه بهت زده داشتن تلویزیون رو نگاه میکردن ، منم با تعجب مجذوب شبکه خبر شدم ، اخه مگه چی نشون میداد که اینجوری همه خشک شده بودن ، اول نوار مشکی رو دیدم و بعد زیر نویسی که مدام تکرار میشد ، شهادت حاج قاسم و یارانشون اون لحظه دلم میخواست فقط جیغ بزنم ولی متاسفانه در جمع اقایون خیلی سخت بود کنترل کنم خودمو، همون لحظه همسرم وارد سالن شد و من مثل جن زده ها بهش میگفتم حاج قاسم رو زدن و اون میگفت دروغه و شایعه اس ولی واقعیت داشت رفتم پشت یک دیوار و در خفا فقط اشک ریختم . نمیشد مجلس رو کنسل کرد پس مجبور شدیم شروع کنیم ولی عجب همایش مزدوجینی شد همه با گریه وارد میشدن و اصلا دل و دماغی برای مراسم شون نداشتن . اون روز تا بعد از ظهر با گریه و ناله گذشت ، تمام سخنرانان مجلس مونده بودن الان چی باید بگن چجوری این مجلس رو ختم کنن تمام اون مجلس با یاد و نام حاج قاسم و دلاوری هاش پیش رفت همه زوج هام تا بعد از ظهر اشک و اه و گریه الهی اونروز دیگه بر نگرده