🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🍃🌹 اینجا بود. با تعجب نشست سرجاش گفت پدرم اینجا برای چی اومده؟ اومدن به اتاقک خدم
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 نشده. حرف و حدیثا داشت به حقیقت در میومد که علی مرد نیست و مردونگی نداره. ولی کسی نمیگفت شاید عروس علی زنانگی نداره از اونجایی که علی تا نیمه شب بیدار بود و بعد تو حیاط گزگ ،میکرد شایعهها یواش یواش رو هم تلنبار شد که علی اجاقش کوره و این حرفا بیشتر به نفع عروس تازه وارد بود. این باعث شد زبونش دراز بشه به جون علی خانم بزرگم که ترسش گرفته بود و دائم به جون علی بهونه میگرفت که دست بجنبون که اگه حرف و حدیث بیرون عمارت درز کنه رسوایی مون دنیا روبرمیداره. ولی خوب علی عین خیالش نبود چون بچه رو از من میخواست و چشم امیدش بهم بود. همین امید علی از چشم بقیه دور مونده بود که همه درصدد این بودن خلوتی بسازن برای علی و عروسش که علیم خوب بلد بود شونه خالی کنه و عروسشو چشم انتظار یه هم اغوشی بذاره بجاش خلوتشو بامن پر کنه. مدتی گذشت تا خانم فهمید حریف علی .نمیشه پیگیر طبیبی حاذق شد بلکه به همه ثابت کنه علی عیب و ایرادی نداره و طولی نکشید طبیب از شهر اوردن تا عروس عمارتو معاینه کنه. بعد از معاینههای زیاد و جوشونده های خاله خانباجی طبیب اب پاکی رو ریخت رو دست اهالی عمارت. عروس عمارت توانایی آبستنی نداره جوری که خرج کردن پول و تلف کردن وقت اشتباهه محضه خانم که زورش گرفته بود از انتخاب زن نازا واسه علی منو تحقیر میکرد تا جاییکه امر میکرد عروسشو حمام کنم، لباس زیرشو بشورم یعنی شده بودم کلفت شخصی تا عروس آب تو دلش تکون نخوره و جایگاهش حفظ بشه. بهرحال دیر و زود سرش هوو میومد و از چشم میوفتاد. یادمه صبح زود دور از چشم همه داشتم پشت عمارت بالا میاوردم که بی بی مریم نمیدونم از کجا سررسید. دقیقه ای با تعجب بهم نگاه کرد و گفت چت شده دختر چرا کله سحری قی میکنی؟ مثل زنای آبستن زیر چشمات گود افتاده و سیاهی چشمات برق میزنه. بلا به دور باشه، خورشید نکنه حامله ای که هم خودتو هم منو بدبخت کرده باشی. چنگ زدم به صورتم گفتم زبونتو گاز بگیر بی بی تازه ماهانه شدم 🎀@delbrak1🎀