👠کفشهای قرمز
دخترک طبق معمول هر روز،
جلوی ویترین کفش فروشی ایستاد و
به کفش های قرمزرنگ با حسرت نگاه
کرد.
بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد:
اگه تا پایان ماه، هر روز تمام چسب زخم رو که داری بفروشی،
آخر ماه کفش های قرمز رو برات
می خرم.
دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خودش گفت:
یعنی من باید دعا کنم که هر روز،
دست و پا و یا صورت 100 نفر زخم بشه تا ....
و بعد شانه هایش را بالا انداخت و به راه افتاد و
گفت:
نه، خدا نکنه ... اصلا" کفش نمیخوام....!!
☺️☺️☺️☺️☺️
#داستان
@khanvade_asemani