یه بار با شوهرم رفته بودیم اداره شون برای یه کار اداری
یه چند نفری باهاش سلام وعلیک کردند اونم برای اینکه جلوی من کلاس بزاره که شخص مهمی هست ، کلی همه رو تحویل می گرفت
خلاصه اومدیم تو حیاط اداره و داشتیم می رفتیم بیرون که یه آقایی با صدای بلند گفت سلام آقا چطوری خبری ازت نیست
شوهر منم بدون اینکه نگاه کنه طرف کیه یه بادی به غبغب انداخت و برگشت رو به اون آقا و دستشم برد جلو وگفت سلام شما چطوری؟؟☺️☺️
منم برگشتم ببینم یارو کیه که دیدم ای دل غافل اون بدبخت داشت با موبایل📱 حرف میزد واصلا با شوهرم نبود
من😂😂
شوهرم🙄😑
آقاهه😏😏
#سوتی 😁
و
#خاطرات 😌
و
#تجربیات🥲
خودتون رو به آی دی من در قسمت بیوی کانال ارسال کنید ..من برای حرفاتون محرم هستم ..😉