غَربال می‌شویم... حسین بن علی (ع) می‌دانست آن روز خورشید زودتر از هر روزی غروب می‌کند. این را به یاران‌اش هم پیش‌تر از این گفته بود. همان ۷۲ تَن یاری که دعوت حقِ او را لبیک گفته، با تمامِ وجود کنارش ماندند. آن‌ها که با گوشت و پوست و استخوان درک کرده بودند وصالِ عشق دشوار است. سختی‌هایش زخم می‌اندازد بر جسم در مقابل اما حلاوت‌اش ابدی‌ست. همین که این شربت دل‌انگیز را بنوشند روح از بندِ زنجیر جدا می‌شود. افسار پاره می‌کند و بی‌قید در اوج پرواز می‌کند. می‌رسد جایی میان آسمان‌ها، در آغوش معشوق! این را نمی‌شود با دو قطره اشک و چند کلمه حرف فهمید و نشان داد. پای احساسات که به میان باشد همه‌مان اهل میدان می‌شویم. امروز «لبیک یا حسین» را با بغض فریاد زدیم. «ما اهل میدان» هستیم را با حرص به گوش همگان رساندیم. معتقد هم هستیم «ما اهل کوفه نیستیم که علی تنها بماند!» این‌ها را در حالی گفتیم که خیالمان آسوده بود. گِرداگِردمان را امنیت فرا گرفته بود و می‌دانستیم دیگری جان‌اش را گذاشته در میان برای محافظت از جانمان، همان جانِ باارزشمان... و شعارهایمان را گاه با چشمانی مه‌آلود، دست‌هایی مشت شده و صدایی که مملو بود از حرص، از بغض، از هیجان فریاد می‌زدیم! میانِ انبوهی از یارانِ لبیک‌گو، در سرم تکرار می‌شد... «وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن؛ و اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ؛ و اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ؛ حتَّی لَایَبْقَی مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر...» به خدا سوگند شما خالص می‌شوید؛ به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا می‌شوید؛ به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛ تا اینکه از شما شیعیان باقی نمی‌ماند جز گروه بسیار کم و نادر... «امام صادق(ع)» ✍ 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat fatemeh,pi