الان باید توی امن‌ترین نقطه‌یِ جهان می‌بودم! توی صحنِ گوهر‌شاد روبه‌روی گنبد طلاییـت تکیه به دیوار، یا توی صحن غدیر تو صفِ چایِ شفا‌بخشت، یا توی صحنِ قدس یه گوشه‌یِ تاریک و با " میشه شاهی کنی، منو راهی کنی، چی میشه به منم یه نگاهی کنی؟ " اشک می‌ریختم.