می‌خواست برود‌سرکار از‌پله‌های آپارتمان، تند تند‌ پایین‌ می آمد! آنقدر‌عجلہ‌داشٺ‌ ڪه‌دپلہ‌ها را‌دوتا‌یکی ردمی کرد! 🚶‍♂ جلوی در‌خانه‌که رسید،🏣 بهش‌سلام‌ڪردم‌‌گفتم:‌آرام‌تر فوقش‌یک دقیقه‌ دیرتر‌ میرسـی سرِڪارت سریع‌نشست‌ روی‌ موتور،‌روشن‌کرد و‌گفت‌علی‌آقا! همین‌یک دقیقه‌یک دقیقه‌ها⏰ ‌شهادت آدم‌رو‌یک روز‌به‌یک روز‌به‌عقب‌می اندازد!💔 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱 🌱🦋🌱___________ @khodaaa112 ____🌱🦋🌱________________