#خاطره_شهید
ظھر شده بود ، برایِ ناهار ڪنار یِ رستوران
ماشین رو نگه داشت
رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم
بخوریم،چند دقیقه ای که گذشت یکی از این
بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید:
غذا خورده یا نه
وقتی جواب نه شنید ، غذایِ خودش رو نصفه
رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو
رستوران
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابـی خوشحال بود
#شهیدامیرسیاوشی
راوی:همسرشهید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
__🌱🦋🌱_____________
@khodaaa112
____🌱🦋🌱________________