ظھر شده بود ، برایِ ناهار ڪنار یِ رستوران ماشین رو نگه داشت رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم،چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد. امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه وقتی جواب نه شنید ، غذایِ خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابـی خوشحال بود راوی:همسرشهید اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱 __🌱🦋🌱_____________ @khodaaa112 ____🌱🦋🌱________________