#تنهایی 2
چارهای نداشتن جز اینکه هر شب ناظر این صحنهها باشم و با چشمای خودم شاهد نابودی برادرام باشم.
هر روز صبح ساعت ۵ پدرم به زور منو از خواب بیدار میکرد و میگفت که باید خونه رو خوب نظافت کنی. از صبح که بهشون صبحانه میدادم مشغول نظافت میشدم اما کارم که تموم میشد پدرم با پوزخند رو به من دوباره هرچی آشغال بود رو توی خونه پخش میکرد بعدش با لباسها و جورابهای کثیف میومد روی قالیها.
تنها هدفشم این بود که من رو آزار بده اصلا نمیفهمیدم که چرا این کارو میکرد مگه اون پدرم نبود!
پدر که باید تکیهگاه دختر باشیم الان گناه من چیه که باید پدرم هر روز اینطوری شکنجم کنه ؟
دلم جز مرگ هیچی رو نمیخواست.
نه مدرسه نه درس خوندن نه بیرون رفتن فقط صبح تا شب باید کار کنم و شاهد مصرف مواد خانوادهام باشم.
ادامه دارد.
کپی حرام.