رفتم خونه ضحا اینا و شایانم اومد زنگ زد به همون دختره و گفت شیرین من کی باهات بهم زدم؟ کی مقصر بود؟ چرا اینکارارو میکنی یعنی من حق ندارم بعد تو باکسی باشم چرا داری یه کاری میکنی که رابطه ما خراب بشه همین بحثا ادامه داشت تا اینکه شیرین بدون خداحافظی قطع کرد شایان گفت عزیزم بهت دروغ گفته بهتره به حرفهاش گوش ندی خلاصه باز رابطه من با شایان ادامه پیدا کرد اون به من کمک کرد و دانشگاه قبول شدم و شهری که قبول شدم با دانشگاه اون سه ساعت فاصله داشت خیلی خوشحال بودم که میتونیم همو ببینیم اما رفتارهاش عجیب شده بود ضحا هم خیلی تحویلم نمیگرفت مدام تلاش میکرد یه جوری منو بپیچونه یه روز به ضحا گفتم چیزی شده؟ رفتارت عوض شده با کمی مکث گفت اره ببین من با یکی اشنا شدم مثل خودت که یه مدت رابطه ات رو ازم مخفی کردی میخوام مخفی بمونه ادامه دارد کپی حرام