روزگار کودکی
در خیالم، روزهای گذشته مثل برگهای پاییزی رقصانند
خنکای باد، صدای خندههای دور افتاده را به یادم میآورد
بازیهای کودکی، در کنج ذهنم پنهان شدهاند
خیابانهای پر از سکوت، خاطراتی از دوستانی که دیگر نیستند را به یادم میآورند
مرور گذشتهها و نوازش آن، ملایم و شیرین ست مثل پردههای بارانی
و در هر بارش باران، تداعی خاطرهها را با خود به سوی جانم میبرد
زمانی که خاموشی شب، خاطرات دور را به تدریج بیدار میکند،
باز همان لحظههای خاص، مانند یک فیلم قدیمی مقابل دیدگانم جلوه مینماید
با عطر گلهای خوشبوی گذشته، احساس میکنم که دوباره جوانم
دستان کوچکی که دیگر نمیتوانم بگیرم، اما همچنان در تصورم جاری ست
نوستالژی آرام، مرا به سرزمین یادآوریها میبرد
و در آغوش گذشته، احساس میکنم که همه چیز هنوز هم زنده ست.
#کوچه_احساس