👑روزی از روزها بهرام شاه، شاه ایران هوس شکار کرد و با همراهانش راهی شد.
👴🏻در راه پیرمردی عصا زنان به حضور شاه آمد و گفت: ای پادشاه! در شهر ما دو مرد هستند که خیلی بر سر زبان هایند.
👨🏻یکی لمبک آب فروش که مردی بسیار بخشنده و دریا دل و دست ودل باز است و دیگری مردی بدذات و بدجنس و خسیس به بنام براهام ...
🔎موضوعات قصه:
#خساست#بخشندگی#قصه_های_کهن_پارسی
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/j87740#قصه_صوتی#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda