#با_نویسندگان
#داستان_کوتاه
#ارسالی_مخاطب
چشمانش غرق اشک بود.
دستی بر موهای مشکلی لختش کشید؛ پلکهایش را روی هم قرار داد و هیچ نگفت.
دلش از زخمزبانهایی که این و آن به او زده بودند، شکسته بود.
ناگهان سرش را چرخاند و نگاهش به گنبد امام رضا(علیهالسلام) افتاد.
پیش خود گفت:«تو برایم کافی هستی؛ بگذار همه مرا سرزنش کنند بهر دوستداشتنت.»
✍🏻فاطمه غفاری
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒
@ktbsefid