حافظ در قله‌ی مهندسی واژه‌ها و مفاهیم ایستاده و در هندسه‌ی جادویی شعر به سرپنجه‌ی تخیل، طرحی نو در انداخته است. خمیرمایه‌ی معجزه‌ی خواجه نصیر اما، دنیای «اعداد» است و حوزه‌ی استیلای خواجه حافظ، دنیای «حروف». خواجه‌‌ی طوس، کاشف مفاهیم عینی است و خواجه‌‌ی شیراز کاشف‌الاسرار مفاهیم انتزاعی. استادالبشر اسطرلاب را برای کشف نجوم بکار برد و لسان‌الغیب در اقطار آسمان‌ها مکاشفه می‌کرد. سلطان‌الحکما مثلثات را به نقطه‌ی اوج رساند و سلطان‌الشعرا در دایره‌ی قسمت، نقطه‌ی تسلیم بود. حکیم طوس، آفاق را گشته بود و ادیب شیراز، سیر انفس می‌کرد. آن‌یکی رصدخانه می‌ساخت و این‌یکی خراب میخانه‌ی عشق بود. آثار خواجه نصیر‌الدین بسیط است و اثر حافظ موجز. خواجه‌‌ی خراسان نماد عقل است و خواجه‌‌ی فارس نماد عشق. مرز مشاهیر علم و استوانه‌های ادب روشن است اما وقتی یکی پا در کفش دیگری می‌کند، تحدی‌ها و تهدیدها شروع می‌شود. طبیعی است که وقتی خواجه نصیرالدین طوسی برای آموزش مفاهیم علمی از زبان شعر بهره ببرد، خواجه حافظ شیرازی ورود به حوزه‌ی استحفاظی انجمن شعرای باستان را برنتابد. در این جدال شیرین، مشت حافظ پر است از کنایات و اشارات رندانه و حملات جانانه که نثار اهل علم می‌کند. حافظ ضعف دانش و فلسفه را در گره‌گشایی از معمای هستی به رخ استدلالیون می‌کشد و خود را به واسطه‌ی کشف راز خلقت در گره‌گشایی از دل، در جایگاه مهندس اعظم می‌نشاند. گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد... https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648