من این شبها با پاهایی که از خستگی گز گز میکنن و چشمهایی که خمارِ خوابن به خونه میرسم. کارهام رو انجام میدم و سریع میخوابم و صبح قبل از صدای موذن زاده بیدار میشم.
همهی کلاسهای دانشگاهم رو با شوق میرم. درحالیکه میتونستم با اساتید صحبت کنم و همهی جلسهها رو حضور نداشته باشم اما خواستم با همهی مشغلهها نهایت استفاده و لذت رو از آخرین کلاسهای دورهی کارشناسی ببرم.
پس حقمه آرزوهام رو بغل کنم🌙❤️☁️