#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
«« شکستن نفس »»
«راوی یکی از همرزمان شهید»
بعد از نماز ظهر بود. کل بچههای گردان دور هم جمع بودند. یکی از مسئولین
لشكر آمد و گفت:
رفقا دستشویی اردوگاه خراب شده. چند نفر رو آوردیم برای تعمیر، گفتند:
باید چاه دستشویی تخلیه بشه! برای همین چندتا نیروی از جان گذشته میخواهیم.
در جریان ماجرا بودم. زیر دستشویی های اردوگاه حالت مخزن داشت. هر وقت
پر میشد با ماشین مخصوص تخلیه میکردند. اما این بار دیوارهای کنار دستشویی
ریخته بود.
امکان تخلیه با ماشین نبود. برای مرمت دیوار باید چاه تخلیه می شد. از طرفی
هیچ دستشویی دیگری برای استفاده بچهای نبود.
بعد از صحبت ايشان هرکس چیزی میگفت. یکی میگفت: پیف پیف! چه
کارهایی از ما میخوان. دیگری میگفت: ما آمدیم بجنگیم، نه اینکه... خلاصه
بساط شوخی و خنده بچهها راه افتاده بود.
رفتیم برای ناهار. بعد هم مشغول استراحت شدیم. با خودم گفتم: کسی که برای
این کار داوطلب بشه کار بزرگی کرده.
نَفس خودش رو شکسته. چون خیلیها حاضرند از جانشان بگذرند اما...
گفتم: تا بچهها مشغول استراحت هستند بروم سمت دستشویی ها ببینم چه خبره!
وقتی به آنجا رسیدم خیلی تعجب کردم. عدهای از بچههای گردان ما مشغول
کار شده بودند.
از هیچ چیزی هم باکی نداشتند. نجاست بود و کثیفی. اما کار برای خدا این
حرفها را ندارد.
باتعجب به آنها نگاه کردم. آنها ده نفر بودند. اول آنها محمد تورجی بود.
بعد رحمان هاشمی و...
تا غروب مشغول کار بودند. بعد هم همگی به حمام رفتند. دستشویی های
اردوگاه همان روز راه افتاد. بعضی از بچهها وقتی این ده نفر را دیدند شوخی
میکردند. سر به سرشان میگذاشتند. اما آنها...
آنها به دنبال رضایت خدا بودند. آنچه که برای آنها مهم بود انجام وظیفه بود.
نمیدانم چرا ،ولی من اسامی آنها را نوشتم و نگه داشتم.
سه ماه بعد به آن اسامی نگاه کردم. درست بعد از عملیات کربلای ده.
نفر اول شهید. نفر دوم شهید نفر سوم... تا نفر آخر که محمدتورجی بود. به
ترتیب یکی پس از دیگری!
گویی این کار آنها و این شکستن نفس مهر تأییدی بود برای شهادتشان.
ادامه دارد............
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔
@m_setarehha