🔰 به کجا چنین شتابان؟؟ ساعت چهار نیم عصره دختر کوچولو مشغول شیر خوردنه که کم کم خوابش می بره بر خلاف همیشه که منتظرم خوابش ببره تا سریع از کنارش بلند شم و مشغول کارای عقب افتاده بشم، این بار به خودم مهلت میدم که یه کم نگاهش کنم خوابش می بره و دیگه شیر نمیخوره... صورتم رو میذارم روی صورتش و فقط به اون فکر میکنم به روزایی که یکسال و دوماه و اندی سن داره... من تو این نرمی گونه ها غرق شدم بدون اینکه به ظرف های نَشُسته سینک فکرکنم بدون اینکه نگران تی وی دیدن اون دخترک و وقت ویژه ی امروزش باشم بدون اینکه نگران شام امشب باشم یا اینکه حدیث کسای امروزم رو نخوندم یا به فلانی زنگ نزدم و کانتر رو مرتب نکردم و کف آشپزخونه خرده بیسکوییت ریخته و و و.... من امروز عصر، صورتِ یکسال و دوماه و ٢٠ روزگیِ دخترم رو زندگی کردم برای لحظاتی چشم هام رو بستم و فارغ از دغدغه های روزمره به صدای نفس کشیدنش گوش دادم... گاهی لازمه ذهنمون رو از همه چیز قطع کنیم و تمرکز مون رو بذاریم روی لذت بردن از چیزایی که دوتا قید دارن مهم اند و گذرا هستن👌 اما اغلب با اینکه میدونیم مهم هستن به گذرا بودنشون فکر نمی‌کنیم و ثانیه به ثانیه از دست شون میدیم ✒️ @dokoohe97 کانال @dokoohebanoo