⚫️ هجوم و ورود به منزل سلام الله علیه ! 👈🏻 از ابن ربيع ملعون نقل است: ... آخرِ شب بمنزل آن حضرت رسيدم و نردبانی گذاشتم و به خانه او بی‌خبر وارد شدم. ديدم که پيراهنی پوشيده و دستمالی بر کمر بسته و مشغول نماز است. چون از نماز فارغ شد، گفتم: بيا که خليفه تو را می‌طلبد. فرمودند: بگذار دعا بخوانم و جامه بپوشم. گفتم: نمی‌گذارم، فرمودند: بگذار بروم غسلی بکنم و مهياي مرگ گردم. گفتم: وقت ندارم نمی‌گذارم! پس آن مرد پير ضعيف را که زياده از هفتاد سال از عمرش گذشته بود، با يک پيراهن و سر و پای برهنه از خانه بيرون آوردم❗️چون پاره‌ای راه آمد، ضعف بر او غالب شد و من رحم کردم بر او و او را بر استر خود سوار کردم. چون به در قصر خليفه رسيدم، شنيدم منصور به پدرم می‌گفت: وای بر تو ای ربيع! دير کرد و نيامد. پس ربيع بيرون آمد، چون نظرش بر امام عليه ‏السلام افتاد و او را با اين حالت مشاهده کرد گريست! زيرا که ربيع اخلاص بسيار بخدمت حضرت داشت و آن بزرگوار را امام زمان می‌دانست. حضرت فرمودند: ای ربيع، می‌دانم که تو بجانب ما ميل داری، اين قدر مهلت بده که دو رکعت نماز بجا بياورم و با پروردگار خود مناجات کنم... 📚 جلاء العیون، علامه مجلسی رحمه‌الله، ص ٨٧٣ کانال معرفتی " معارف الشیعه " @maaref_shiaa