خارج فقه کتاب زکات درس 112 چهار شنبه متن عروه (ادامه مساله 5): «و الثاني ما كمل له سنتان و دخل في الثالثة. [1]. [1] شرح: آیا ثني از معز است که یک یا دو سال سنش باشد؟ درباره آن دو قول وجود دارد: جوهری در صحاح اللغه [6: 2295] گفته است: «الثَنِىُ‏: الذى يلقى‏ ثَنِيَّتَهُ‏، و يكون ذلك فى الظِلف و الحافر فى السنة الثالثة، و فى الخُفِّ فى السنة السادسة». و ابن اثیر در النهاية [1: 226] گفته است: «الثَّنِيَّة من الغنم ما دخل في السّنة الثالثة، و من البقر كذلك، و من الإبل في السادسة، و الذّكر ثَنِيٌ‏، و على مذهب أحمد بن حنبل: ما دخل من المعز في الثَانِيَة، و من البقر في الثالثة». و طریحی در مجمع البحرين [1: 77] گفته است: «والثني الذي ألقي ثنيته و هو من ذوات الظلف و الحافر في السنة الثالثة و من ذوات الخف في السنة السادسة ... و علي ما ذكرناه من معرفة الثني الجمع من أهل اللغة، و قيل : الثني من الخيل ما دخل في الرابعة و من المعز ما له سنة و دخل في الثانية و قد جاء في الحديث: و الثني من البقر و المعز هو الذي تم له سنة». و شاید مراد او از حديث عبارت من لا یحضره الفقيه آتيه باشد. و پیش از این عبارت المبسوط و تذكرة الفقها نقل شد که: المعز اذا دخلت في الثالثة فهي الثنية، و في عبارة المغني ان الثني من المعز ما له سنة. این بعضی از كلمات اهل لغت و فقها با اختلاف آنها بود. ولی در اینجا توجه به نكته ای لازم است و آن اینکه جذع و ثني در باب زكات چنانکه دانستید در كتب اصلي موضوع برای نقل مسائل اصلية مأثوره مانند المقنعه و النهايه و المقنع و الهدايه ذکر نشده اند، بلکه شيخ طوسی آن دو را در دو کتاب الخلاف و المبسوط متعرض شد و سپس متأخرون آن دو را ذکر کردند، ولی در باب هدي از کتاب حج كتب اصلي و تفريعي با هم آن دو را متعرض شدند، از کتابهایی که من دیدهم استفاده میشود اتفاق كلماتشان بر اینکه ثني از معز آن است در سال دوم داخل شده باشد، تا آنجا که علامه حلی در کتاب زکات تذكرة الفقهاء ذكر کرد که معز اگر در سال سوم داخل شود ثنيه است، و در کتاب حج تذکره گفت: «ثني البقر و المعز ما له سنة و دخل في الثانية»، و شيخ در کتاب زكات المبسوط گفت: معز اگر در سال سوم داخل شود ثنيه است، و همین سخن را در مورد بقر گفت. ولی در کتاب الهدي المبسوط گفت: «ثني البقر هو الذي تمت له سنة و دخل في الثانية»، آری در كتاب ضحايا از المبسوط گفت: «الثني من البقر و المعز ما استكمل سنتين و دخل في الثالثة» پس توفيق و جمع بين این عبارات چگونه خواهد بود؟ آنچه برای ما در اینجا مهم است اتفاق آنان در باب هدي در اینکه ثني از معز آن است که در سال دوم داخل شده باشد، چنانکه اتفاق کردند بر اینکه ثني از ابل آن است که در سال ششم داخل شده باشد، آنان این نکته را در كتب اصلي و تفريعي با هم ذکر کردند، در اینجا بعضی از كلماتشان در حج را ذکر می کنیم: مفید در المقنعة [ص 418] گفته است: «واعلم انه لا يجوز الاضاحي من البدن الا الثني و هو الذي قد تم له خمس سنين و دخل في السادسة، و لا يجوز من البقر و المعز الا الثني و هو الذي قد تمت له سنة و دخل في الثانية، و يجزي من الضأن الجذع لسنة". و نحوه أيضا في نهاية الشيخ و هداية الصدوق و مراسم سلار». و نیز مانند آن عبارت من لا یحضره الفقيه در باب حج، ولی صاحب وسائل آن را به عنوان روايت ذکر کرده و گفت: «قال (الصدوق): وروي انه لا يجزي في الاضاحي من البدن الا الثني و هو الذي تم له خمس سنين و دخل في السادسة، ويجزي من المعز و البقر الثني و هو الذي له سنة و دخل في الثانيه، و يجزي من الضأن الجذع لسنة. [وسائل ج 14: 106، الباب 11 من أبواب الذبح، الحديث 11]. و شاید این همان حديثی باشد که طریحی در مجمع البحرين در عبارت سابقش ذگر کرد، ولی کسی که به کتاب الفقيه رجوع کند می بیند که كلمه "روي" در اینجا ذکر نشد، بلکه در آن آمده: "وروي ان الجزور يجزي عن عشرة نفر متفرقين و اذا عزت الاضاحي اجزأت شاة عن سبعين، و لا يجوز في الاضاحي من البدن ...". و خیلی محتمل است که قوله : "ولا يجوز..." از روايت نباشد، بلکه از كلام او مزدوج شده با روايت باشد، چنانکه دأب او كثيرا در الفقيه چنین است. ولی مخفي نماند که فتاوي مثل صدوق و پدرش مأخوذ از روايات و مما وصل اليهما من شيوخهما است. و صدوق در المقنع [ص 273] گفته است: «و قال والدي في رسالته الي: يا بني اعلم انه لا يجوز في الاضاحي من البدن الا الثني و هو الذي تم له سنة و دخل في الثانية، و يجزي من المعز و البقر الثني و هو الذي تم له خمس سنين و دخل في السادسة، و يجزي من الضأن الجذع السنة». مخفي نماند که مقايسه عبارت المقنع با سائر كتبی که از انها نقل کردیم موجب جزم به وقوع غلط و اشتباه در آن میشود، پس بدن به جای معز و بقر و بر عكس ذکر شد.