لله العزه
رستم خان قصه من
سید علیرضا مهرداد
بخش سوم
در زیرگذر باز می شود ویک آمبولاس عقب عقب می آید تا چلوی در چوبی
قرار است دربان ها پیکر را بیاورند داخل حرم مسئولشان آهسته میگوید محکم باشید رستم است. در های عقب آمبولانس را باز می کنند وپیکر پیچیده در پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی مزین به الله اکبر و لفظ جلاله الله نمایان می شود دربانها پیش می روند وپیکر «حاج قاسم» ببخشید «حاج رستم قاسمی» را بردوش می کشند وبا سلام وصلوات وارد دارالمرحمه شدند نوای خادمان در حرم می پیچد«ای نوای قلب زارم، هرچه دارم از تو دارم .تاقیامت ای رضاجان ،سر زپایت بر ندارم،منم خاک درت غلام ونوکرت علی موسی الرضا علی موسی الرضا آرام آرام بغض به گلوی خدام راه پیدا می کند تا اینکه یکی از خدام جلو می آید وبا صدای بلند می گوید:«حاج رستم قاسمی خادم کشیک دوم بود امشب هم کشیک دوم است خودش را به کشیک رساند.» آقای نظری استاندار می گوید:«آخرین کشیک»
بغض خدام می شکند وصدای گریه در حرم می پیچد پیکر را میگذارند وسط رواق روی فرش ارباب مرد قد بلند پر هیمنه ی رستم شوکتی که با استاندار آمده بود کنار تابوت حاج رستم روبه خدام می ایستد وآغاز سخن می کند..
تشکراز خدام گرامی امام رئوف که به استقبال هم کشیک تون آمدید شهید رستم عزیز خادم بود. مدافع حرم بود یار حاج قاسم سلیمانی بود
به دکتر صادقی می گویم :«ایشون کی هستند؟»
میگوید:«نمیدانم»
از سردار افراسیابی جانشین سپاه امام رضا سوا می کند.
میگوید:«آقای محمد زاده استاندار بوشهر »
تازه یادم می آید...
ادامه دارد
@ghalamaahestehayeman