@madadazshohada
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#به_شرط_عاشقی
پارت پنجاه
@madadazshohada
باجیغ بلندی که سمیه کشید،حرف عاطفه خانم نصفه ماندوهمگی ترسیده به طرف سمیه رفتند.سمیه گوشی اش را روی مبل پرتاپ کردوشروع کردبه هق هق کردن.
سمانه خانم:سمیه...چیشدی؟....ها؟..
سمیه همانطور که هق هق میکردبه گوشی اش اشاره کرد:ع...ع...عل...علی...
عاطفه خانم:علی چی؟
سیناگوشی سمیه رابرداشت وطوری گرفت که همه ببینند.فیلمی بود:[دوداعشی دور علی ایستاده بودندوعلی هم بادستان بسته وصورت زخمی میانشان ایستاده بود.یکی از داعشی هابازانو محکم پشت پای علی زدکه موجب شدزانوهایش خم بشودوروی زمین بیفتد.داعشی چیزی به عربی گفت که علی سرش رابالا گرفت ومحکم گفت:اربابم...ممنون که گذاشتی توراهت باشم ومثل خودت وتوماه شهادتت وروز شهادتت شهید شم...بعدسرش راپایین انداخت.داعشی هم دوباره چیزی گفت و بی رحمانه شروع به بریدن سرعلی کرد😭💔....]
عالیه جیغ زد:نه....این واقعیت نداره...دروغه...الکیه...وشروع کرد به هق هق کردن.سینا بهت زده گوشی را روی میزگڋاشت و بادستانش صورتش راپوشاند.نگاه همه به عاطفه خانم بودکه چیزی نمیگفت وبه گوشه ای خیره شده بودوآرام اشک میریخت.
میترسیدندازاینکه گریه نمیکند.
اقامحمدبغضش راقورت دادوبه طرفش رفت:عاطفه جان...
عاطفه خانم بی حال گفت:دروغ نبود...الکی نبود....علیِ خودم بود...همینطور که همیشه عاشق امام حسینه...اینجام گفت...خودش بود...به خداخودش بود...روی زمین افتاد وبلند بلندگریه کرد:به خداخودش بود.....💔😭💔😭
پ.ن:آنکس که تورا شناخت،جان راچه کند؟..
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟..
دیوانه کنی هر دوجهانش بخشی...
دیوانه تو هردوجهان راچه کند؟
..💔
به قلم🖊️:خادم الرضا
@madadazshohada
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸