بسم الله الرحمن الرحیم داشت خورشید به دیدار زمین می آمد نغمه ی هلهله ی روح الامین می آمد بین خوبان جهان ، خوبترین می آمد چارمین رکن امامان مبین می آمد «سائلان ، تاج سر و کاروکسش می خوانند همه ی شهر مسیحا نفسش می خوانند» چون کویری که شده تشنه لب بارانش دور گهواره ی او فطرس و همراهانش میرود لحظه به لحظه پدرش قربانش جبرئیلان فلک جمله بلاگردانش «نور او بر ظلمات دو جهان غالب شد علی دیگری از آل ابیطالب شد» قطره ام‌ با چه توان وصف کنم دریا را وسعم اینست بخوانم فقط اعطینا را میزنم بوسه مکرر قدم آقا را من که از کودکی ام داشتم این رویا را «بشود ساخته روزی حرم زیبایش بشوم زائر صحن و حرم والایش» کار هر کس نبود گوهر نایاب شدن در هیاهوی دوعالم غزل ناب شدن رشک خورشید شدن جلوه ی مهتاب شدن پسر فاطمه و وارث ارباب شدن «کار هرکس نبود اینکه علیوارانه شام را فتح کند میر و علمدارانه» کار او هست درین معرکه سردار شدن مثل سردار نجف حیدر کرار شدن ذوالفقارانه ، دلیرانه ، سپهدار شدن با سخنرانی خود ، فاتح پیکار شدن «بی عصا رفت و با معجزه ای طوفان کرد کاخ رابر سر اعدای علی ویران کرد...» ✍امیر قربانی فر