eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
6.4هزار دنبال‌کننده
566 عکس
171 ویدیو
841 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
❃﷽❃ _________________________ وقتی که محبــوبِ دلِ مــردی امین باشی وقتی که تنهــا یار ختــم المرسلیــن باشی با مال و جانت ، حـامی قرآن و دین باشی بیــن زنـان ، تنهـــا تو اُمُّ المومنیـــن باشی والا مقـــامی می شـــوی که خالق سبحان شخصــاً سلامت می دهـد بانوی با ایمـان! ای دست تو جود و سخاوت داده دریا را ای مهـــر تو بخشــیده نور ، آفاق دنیـا را از عشـق تو ، حق پر نموده قلب طاها را فــرش قدمهــــای تو کرده آســـمان ها را تو آمدی دنیــای احمـــد با تو زیبــا شد قلب محمـــد مَحـــرم بانوی بطـحا شد از نور ایمـــان ، قلب پاک تو منـــور شد با ذکـر هر أَشهَـد ، گل جانت معطــر شد تاج مسلمـــانی برایت فخـــر دیگــر شد دامــان تو شایســـتهٔ زهـرای اطهـــر شد شد جایگاهت در زمین و آسمان ، معلوم مــــادر بزرگ بی بدیــل  یازده معصــــوم در اوج سختیها شــدی همـــراه پیغمبر آگــاه بــودی بر مقــــام و جـــاه پیغمبر دیدی ســـعادت را فقــط در راه پیغمبر اعجــــاز دیـــدی در کتـــاب الله پیغمبر پر شد وجودت از شراب ناب عرفانی بردی مقـام اولیــــن را در مسلـــمانی در رنجـــها تو یاد دادی استـــقامت را در همســری همراه بودن را حمـایت را درس  وفــاداری، حیا ، روح نجابت را معنا نمودی واژه های عشق و عفت را با این مقامات انتخاب مصطـفا هستی فخـــر زنان و مادر خَیر النـــسا هستی دست اجل افسوس! زود آمد سراغ تو رنگ خـزان پاشیده شد بر عمـر باغ تو خاموش شد در سال غم، نور چراغ تو زخمـــی دگر زد بر پیمــبر سوز داغ تو شد سال عام الحزن ، سال سخت پیغمبر می سوخت از داغ عمو و هجــرت همسر می دید پیغمبر که یار و یاورش می رفت همسنـگری مثل خدیجه از بَـرَش می رفت با رفتنــش آه از نهـاد دختـــرش می رفت همــراه مادر جان او از پیکــرش می رفت چشمان مادر همچـــنان دنبال زهـــــرا بود چون باخبـر از غربت و احوال زهــــرا بود در لحظه های آخرش ، در فکر دختر بود در فکـــر نامردان  و فکــر آتش و در بود می دید زهرا را که مثــلِ یاسِ پر پر بود یا آن طنــابی را که بر دستان حیدر بود می رفت اما زیر لب می گفت یا زهـــرا می خواند همــراه پیمــبر ، روضهٔ در را _______________________ رقیه سعیدی(ڪیمیا)
آمدم خط روی خطا بکشم کبر خود را به زیر پا بکشم از خجالت، به سر عبا بکشم نیمه شب منتّ ترا بکشم آمدم مضطر و سر افکنده توبه هایم شکسته شرمنده! بی غم تو دوا ندارم که بزنم ادّعا ندارم که من کسی جز خدا ندارم که غیر اهل کسا ندارم که بد شدم آبروی زهرا ریخت ولی اسمش گناه من را ریخت از خودم سوی تو گریزانم زیر قولم زدم، پشیمانم باز میبخشی ام؟ نمیدانم! البته من گدای سلطانم یاد من کرده یادش افتادم دم باب الجوادش افتادم گم شدم، کوله بار راهم کو! نامهء بخشش گناهم کو! سفره ای که شده فراهم کو! به علی بی کسم، پناهم کو! من از این گریه ها هدف دارم هوس بادهء نجف دارم کمکت را به این گدا برسان برکت خانهء مرا برسان حسنش را به داد ما برسان پای ما را به کربلا برسان آه شش گوشه! از تو دلگیرم چون ترا در بغل نمیگیرم یاحسین ناز کن خریدارم زود ردّم نکن، گرفتارم جان عباس بی کس و کارم به اباالفضل دوستت دارم خسته ام یا مُسبّب الاسباب پیش ام البنین مرا دریاب زینب قد کمان قیامت کرد گریه از داغ بی نهایت کرد از سر روی نیزه صحبت کرد از نماز شبش روایت کرد از شبی که نشست و گفت اُمّاه؛ ریخت جسم حسین تو در راه قاسمم قد کشید و اکبر شد اکبرِ تکّه تکّه، اصغر شد اصغرم پشت خیمه بی سر شد وضع سقا به نیزه بدتر شد بزمشان بزم رقص و هلهله بود مشک سقا به دست حرمله بود دست نامرد، معجرم بود و... هر دو دستم روی سرم بود و... زیر چکمه برادرم بود و... چشم تارش سوی حرم بود و... دشمنش داد زد که بردارَش دم مغرب تمام شد کارش
در ماتم سرچشمه های پاکیِ خاکی خون می چکد از زمزم افلاکیِ خاکی روی دلم حک می کنم..،حکّاکیِ خاکی : قربان آن چار آفتاب خاکیِ خاکی هفت آسمان از داغ این ها خون دل خورده خاک بقیع افلاک را در غم فرو بُرده وارد شدن در وادی طور خدا سخت است از پشت نرده دیدن آئینه ها سخت است تنهایی ارباب های با وفا سخت است گریه کنی اما بدون سر،صدا..،سخت است گریه کنانش آستینی در دهن دارند اینجا نگهبان هایشان دست بزن دارند سهم دل عاشق به جز نامهربانی نیست زوّار را قدر سلامی هم امانی نیست از گنبد و گلدسته و ایوان نشانی نیست بال کبوترها نباشد..،سایبانی نیست مانند این غم هیچ داغی را نخواهی دید جز ماه در شبها چراغی را نخواهی دید دست بلا بذر جدایی را نکارد کاش دشنه برای قلب شیعه برندارد کاش خاک بقیع اندوه بی حد را نیارد کاش از ابرهای آسمان باران نبارد کاش وقتی بباری کار ما مشکل شود باران! قبر امامان غریبم گِل شود باران تا کِی گلوی ما اسیر آهِ غم گردد ای کاش یک ذرّه از این اندوه کم گردد انگشتری مادرم نذر حرم گردد تا صحن و ایوانِ "حسن جانم" علم گردد باید غریب خویش را یاری کنم آخر باید برای مجتبی کاری کنم آخر شهر نبی آلِ عبا را زجر سختی داد بعد از پیمبر مرتضی را زجر سختی داد ناموس شاه لافتیٰ را زجر سختی داد پس‌کوچه هایش مجتبی را زجر سختی داد این بغضِ سنگین سالیانی در دلم مانده فرزند زهرا مثل مادر بی حرم مانده این خاک را آخر حسن آباد می سازیم منبر به نام باقر و سجاد می سازیم ایوان‌طلا و پنجره فولاد می سازیم صحنی شبیه صحن گوهرشاد می سازیم شب های جمعه "ناحیه" با آه میخوانیم مانند مشهد "آمدم ای شاه" میخوانیم باد موافق زلف شب را گیس خواهد کرد تصویر مرقد چشم ما را خیس خواهد کرد دارالقلم را رهبرم تاسیس خواهد کرد هر ساعتش علامه ای تدریس خواهد کرد پایان هر درسی سلام و روضه ای برپاست با نام صادق در مدینه حوزه ای برپاست بالای گنبد بال و پرها باز می ماند سجاده ی خونین‌جگرها باز می ماند راهِ حرم وقت سحرها باز می ماند زُوّار می آیند و درها باز می ماند در دست هر خادم گُلاب و جام می بینیم نقاره‌زن ها را به روی بام می بینیم باید پری از شهپرِ باب الحوائج ساخت حوضی به نام اصغرِ باب الحوائج ساخت تمثال مَشکی سردر باب‌الحوائج ساخت صحنی به نام مادر باب‌الحوائج ساخت در مضجع ام البنین ریحانه می ریزیم پائین پایش طرحِ "سقاخانه" می ریزیم روضه که می خوانی بگو هی آب،آب آنجا روضه بخوان از تشنگی بی حساب آنجا زنجیر میبینی بگو وای از طناب آنجا تا آب نوشیدی بگو وای از رباب آنجا سقّا کنار علقمه قدّش هلالی شد سهم رباب از آب،تنها مشکِ خالی شد
بسم الله الرحمن الرحیم دومین معجزه ی حضرت موسی شده ای مثل زهرا تو هم از عیب مُبَرّا شده ای ما همه قطره شما حضرت دریا شده ای دختر دلبر و دردانه ی بابا شده ای "معنی دیگری از کوثر و قرآنی تو همه ی دلخوشی شاه خراسانی تو" ما شنیدیم شما الگوی خواهرهایی بین خانه همه ی عشق برادرهایی جان فدای تو که شهبانوی دخترهایی ای که سرچشمه ی فیض دل نوکرهایی "تا رسیدی همه ی شهر چراغانی شد آسمان با قدمت آینه بندانی شد" تو کریمه شده ای پس کرمت بیشتر است زین سبب سائلِ بینِ حرمت بیشتر است از طلا ، قیمتِ خاک قدمت بیشتر است همه دیدیم که اعجاز دَمَت بیشتر است "حرمت قبله ی حاجات شده معصومه لقبت عمه ی سادات شده معصومه" هرکسی خادم دربار تو شد آقا شد بروی زائرتان جنت الاعلی وا شد حرمت امن ترین نقطه ی این دنیا شد یادگار حرم فاطمه ی زهرا شد "خوش بحالم که تویی همهمه و زمزمه ام در کنار حرمت زائر دو فاطمه ام" چون کبوتر دلمان پر زده تا ایوانت هر چه در عالم امرست همه قربانت میشوم در همه ی عمر بلاگردانت جان فدای تو و لبخند برادر جانت "از رضایش نشود حضرت معصومه جُدا هر چه معصومه نوشتید بخوانید رضا" السلام ای همه ی دار و ندار پدرم نظری کن به دل خسته و چشمان ترم پر و بالی بده تا مثل کبوتر بپرم ایها العشق مرا باز ببر سمت حرم "نه اویسم نه زهیرم نه ز ایشان هستم من مسلمان شده ی شاه خراسان هستم" ✍امیر قربانی فر
شوق تو بود این که جهان را فرا گرفت مهر تو بی گمان به دل شهر جا گرفت عشق تو در میان دلم تا که پا گرفت محبوب شد ؛ چه منزلتی ؛ دل بها گرفت دل پایبند تکه ای از خاک قم شده در شهر قم دلم به خداوند گم شده قلب کویر باغ بهشت است گوئیا قلب کویر باغ بهشت است ای خدا اینجاست با صفا ؛ چه قدر وای با صفا اینجاست که دلم برود سوی کربلا من عاشق ضریح تو هستم ملیکه جان دل بر ضریح ِمهر تو بستم ملیکه جان من دردمند هستم و درمان تویی تویی جان دردمند داروی این جان تویی تویی من یک کویر دردم و باران تویی تویی نه دور نیست خواهر سلطان تویی تویی بانو ملیکه جان دل من مملو از غم است ویران شده ست دل ؛ دل من قضه ی بم است تو آمدی کویر ؛ بهشت خدا شد و در قلب قم محبت بی انتها شد و شهر کویر سبز پر از باغ ها شد و یک مّلک مثل قصه ی تو با وفا شد و در بین شهر ها همه جا صحبت تو شد صحبت از آن محبت و آن الفت تو شد دست مرا بگیر هلا بانوی جهان در قلب های روشن ما باز هم بمان این قلب های روشن ما از تو بود هان ما را رها نکن به خداوند لامکان تو بانوی وفا و ادب بانوی یزرگ تو آبروی مُلکِ عرب بانوی بزرگ تو آفتاب گنبد عشق و عطوفتی تو شعرهای بی حد عشق و عطوفتی تو ماه ؛ ماه مرقد عشق و عطوفتی در سایه سار مشهد عشق و عطوفتی مشهد دلش برای تو تنگ است بی گمان مشهد که نه که مُلک هلا بانوی جهان خانم تو آبروی جهانی به این روال در قلب های ما ضربانی به این روال باید میان قلب بمانی به این روال در خون ما تو در جربانی به ابن روال تو بانوی عطوفت و عشق و محبتی تو معنی بلند پر از رازِ الفتی . قم در دلم نشسته که شهر عطوفت است شهر محبت است که مصداق الفت است در قم همیشه ارتو و از عشق صحبت است از توست این که صاحب جاه است و دولت است قم با وجود توست بزرگ و بلند جاه قم با وجود توست در این حال و جایگاه دارد دلم هوای حرم آن کبوتران آن ها که می پرند کران تا کران چنان آنها که در حقیقت با قلب مهربان پر می زنند دور حرم مست و شادمان یادش به خیر شور حرم حس و حال آن در روزهای خوب همان سال ها بمان
هر روز دل پر میزند در ساعت هشت محکم گدا در میزند در ساعت هشت دلتنگ تر سر میزند در ساعت هشت یعنی که ساغر میزند در ساعت هشت هشتم امام من فدایت هفت جدم بودند عاشق بی‌نهایت هفت جدم "حِصنی" که فرموده امامم "لا‌ اِلٰه" است حِصنِ حَصین من فقط این بارگاه است هر گوشه‌ی صحنش برایم خانقاه است ذکرم در آن گوشه فقط از مدح شاه است شعری که در صحنش سرودم لذتی داشت شعرم عنایات و نگاه حضرتی داشت لب وا نکردم در حرم ، قبل از دعایی _ سنگ حریمت میکند حاجت روایی تا در مسیر مرقدت آیم گدایی حاجت روایم میکند شیخ بهایی قبل از تمنا ابتدا حاجت گرفتیم ما از همین علامه ها حاجت گرفتیم اصرار کردم اشتباهم را همیشه اما نشان دادی تو راهم را همیشه هربار عوض کردی نگاهم را همیشه در حوض تو شُستم گناهم را همیشه آلودگی های مرا اصلا ندیدی دست تو را دیدم در اوج نا امیدی یک پیر مرد روستایی صاف و ساده بار خودش را بسته و کرده اراده سمت خراسان راه افتاده پیاده از دوور می‌بیند تو را در بین جاده او سالهای سال در این رفت و آمد حاجت گرفته از تو شاهنشاهِ مشهد حالا قرارم با تو فصل مشترک شد شور وصالم آه خیلی کم نمک شد ای خوش عیارِ من ، دلم سنگ محک شد روی عقیق زرد من اسم تو حک شد شمس الشموس عالمِ امکان رضا جان روزی رسانِ کشور ایران رضا جان ما دیر پیشت میرسیم و شرمساریم ما را ببین آقا همین گوشه کناریم در راه وصلت لحظه ها را می‌شماریم با خانواده مشهدت را دوست داریم با ویلچر مادربزرگ پیرم آمد می‌گفت اینجا چیزهایی گیرم آمد مانند گلهای حرم من را عوض کن از شیشه، دل نازکترم من را عوض کن با ربنای مادرم من را عوض کن مولای عاشق پرورم من را عوض کن مست نفس های بهشتی‌ات دو عالم با یک نگاهت خوب کن حال مرا هم 🖍️
مبدأ که باشد طوس مقصد کاظمین است در آسمان ها هم زبانزد کاظمین است هر جا که بوی تو می آید کاظمین است با این حساب امروز مشهد کاظمین است وقتی که محو دیدن باب الجوادیم انگار اصلا زائر باب المرادیم مهر و محبت ؛حلم و بخشش جود و رحمت دارد تجلی در وجودت بی نهایت شاعر می افتد پای توصیفت به زحمت داری به سر عمامه ی سبز امامت پاکی؛ زلالی ؛مهربانی و عطوفی ای معدن الرحمه! رئوف بن رئوفی بسکه خدای تو ملاحت بر تو داده دل می بری با چشم و ابروی گشاده ای تالی شمس الشموس ای شاهزاده از کودکی هستی بزرگ خانواده وقتی علی اکبر مولای مایی یعنی تو  هم خُلقاً و خَلقاً مصطفایی علم الیقین و مظهر توحید بودی در ناامیدی مایه ی امید بودی راه نجات از ورطه ی تردید بودی نه ساله اما مرجع تقلید بودی خورشید زاده ماه پیشت رخ گرفته هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته نه ساله بودی رهبری کردی جهان را در آستین داری جواب حاضران را داری به دست خود زمام آسمان را دادی به ما از صلب خود صاحب زمان را عمری مسلمان های اسلام تو هستیم چشم انتظار مغز بادام تو هستیم معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت حکمت همیشه می گذارد احترامت یحیی بن اکثم مات و حیران کلامت جای سخن های تو بنویسم قیامت با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی یا سیدالسادات اباجعفر نگاهی تا حال و روز من شود بهتر نگاهی کی میکنی بر جانب نوکر نگاهی با یک نگاه تو " موفق "می شوم من بر جمع اصحاب تو ملحق می شوم من سرچشمه ی مهر و عطوفت کوه احساس بیرون زند از حجره ات عطر گل یاس بر روضه های فاطمه همواره حساس غیرت به مادر داری آقا مثل عباس مشتاق انجام امور ناتمامی از خردسالی ات به فکر انتقامی با سفره هایت هرکسی که آشنا شد بیرون نرفت از روضه ات حاجت روا شد هر جا که آمد نام تو دارالشفا شد  با ذکر تو آجیل مان مشکل گشا شد عطری دگر بر هفته داده چهارشنبه ماییم و ختم یا جواد چهارشنبه نَحنُ مَوالیکم بِزَهرا یَابنَ سلطان یا سیدی اُنظر اِلینا یابن سلطان ما را سفارش کن به بابا یابن سلطان روضه مهیا شد بفرما یابن سلطان گنبد به روی دوش خود پرچم گرفته بابا برایت مجلس ماتم گرفته عمری میان روضه هایت گریه کردیم بر غربت بی انتهایت گریه کردیم تو گریه کردی پا به پایت گریه کردیم با ضامن آهو برایت گریه کردیم شهری به پای رفتن تو غصه خورده همسایه از همسایه ی خود ارث برده هر روز مهمانی به غیر از غم نداری بر زخم های کهنه ات مرهم نداری حتی میان خانه ات محرم نداری جز گریه کردن راه دیگر هم نداری ای وارث درد حسن خون بر دلت شد وقتی شریک زندگی ات قاتلت شد از شدت زهر ستم بال و پرت سوخت تنها نه بال و پر تمام پیکرت سوخت تو سوختی از غصه قلب مادرت سوخت از تشنگی در بین حجره حنجرت سوخت با ناله های تو همه کِل می کشیدند در پیش چشم فاطمه کِل می کشیدند شکر خدا سر نیزه و تیر و کمان نیست بر سینه ی تو رد پایی از سنان نیست در دست اُمّ فَضل دیگر خیزران نیست انگشترت دیگر به دست ساربان نیست شکر خدا دیگر به دنبال سر تو از دشمنت سیلی نخورده دختر تو
جهان برای شکوفا شدن مهیا بود و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود که دست فاطمه در درست های مولا بود به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود قرار شد که شما بی قرار هم باشید جهان دچار شما شد دچار هم باشید تمام عمر دمادم کنار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید دعای من همه این بوده تا به هم برسید که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد همیشه نام علی را امام بگذارید به خانواده ی من احترام بگذارید برای فاطمه سنگ تمام بگذارید و روی زخم دلش التیام بگذارید جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت شنیده می شود از آسمان صدایی كه... كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه ... نبود هیچ كسی جز خدا،خدایی كه... نوشت نام تو را ،نام اشنایی كه پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد ز درك خاك مقام فراتری دارد خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد درون خانه بهشت معطری دارد پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت چرا كه روی زمین واژه ی وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست خدا فراتر از این واژه ها كشیده تو را گمان كنم كه تورا، اصلا آفریده تو را كه گرد چادر تو آسمان طواف كند و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف كند ملك ببیند وآنگاه اعتراف كند كه این شكوه جهان را پر از عفاف كند كتاب زندگی ات را مرور باید كرد مرور كوثر و تطهیرو نور باید كرد در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود درون خانه ی تو نان فقر آجر بود شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود بهشت عالم بالا برایت آماده است حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است به حكم عشق بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشك علی ساختی، به نان علی از آسمان نگاهت ستاره می خواهم اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم شكسته آمده ام تا شكسته بنویسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادری كن و اینبار هم اجازه بده به افتخار بگوییم از تبار توایم هنوز هم كه هنوز است بی قرار توایم اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم كنار حضرت معصومه در كنار توایم فضای سینه پر از عشق بی كرانه ی توست كرم نما و فرود آ كه خانه خانه ی توست
دلخوشی یعنی خدا را داشتن در بهشت لطف او جا داشتن بین سینه حب مولا داشتن مادری مانند زهرا داشتن دل خوشی یعنی دو دنیا مال ماست روز محشر فاطمه دنبال ماست بندگی یعنی عبادات شبش ذکر تسبیحات بر روی لبش سجده های غرق نور زینبش آن حجابی که رسید از مکتبش بندگی یعنی حجاب فاطمه سجده های ناب ناب فاطمه عشق یعنی خنده های فاطمه پر گرفتن در هوای فاطمه نوکری کردن برای فاطمه با امید یک دعای فاطمه عشق یعنی یک نگاه مادری سر پناهی در پناه مادری زندگی یعنی سکوتی پر سرور انعکاس نور در سیمای نور و بساط عاشقی ها جورِ جور دور باد از زندگیشان چشم شور زندگی یعنی هوای بندگی زندگی کردن برای بندگی سادگی یعنی به کم ها ساختن در تنور خانه نان را ساختن و حصیری زیر پا انداختن نه به دنیا و طلا دل باختن سادگی یعنی دو لیوان گلی وصله نعلین مولایم علی
نوبت عشق است و کاروبار حرام است هرچه به جز گفتن از نگار حرام است جبر تو گر هست اختیار حرام است محضر خورشید سایه سار حرام است گم شده در جاده ایم راهنما باش حضرت هادی بفکر این فقرا باش وقت گذر نور باش رهگذران را باز بدستت بگیر نبض زمان را جان بده با یک حدیث پیر و جوان را پرکن از ایمان دوباره گوش اذان را ای همه ی آفتاب ها لب بامت مومن و کافر همه فدای مرامت دست تو حاتم ز هر فقیر و گدا ساخت حرکت نعلین تو زخاک طلا ساخت پیچش عمامه ات ز عرش نما ساخت برد هرآنکس که قبله سمت شما ساخت ذکرتو بر دردها دواست همیشه کعبه حجاج سامراست همیشه ما سروسامان نداشتیم تو دادی مرهم و درمان نداشتیم تو دادی شوق کریمان نداشتیم تو دادی میل بقرآن نداشتیم تو دادی پربه هوای تو میزنیم چه بهتر پوزه بپای تو میزنیم چه بهتر از قِبَل جامعه قرار گرفتیم خط به خطش حس افتخار گرفتیم شیعه آقا شدیم عیار گرفتیم راه بسوی همین دیار گرفتیم اسم تو آمد که زیر و رو شده حالم خانه ی امنت شده ست قبله عالم درشب تاریک نور ماه مرا کشت دیدن این صحن و بارگاه مرا کشت خلوتی "سُرَّ مَن راه" مرا کشت گریه زوار زا به راه مرا کشت آنقدر اینجا عطای تو شده معروف بین گدایان گدای تو شده معروف تابه ابد در دلت عزای حسین است گریه هرروزه ات برای حسین است چشم ترت وقف روضه های حسین است مرهم درد تو کربلای حسین است هرکه به سوی تو التماس دعا داشت چشم تر تو نظر به کرببلا داشت جد غریبت به زیر تیغ و سنان بود برجگرش داغ مرگ تازه جوان بود هم بدنش در حصار نیزه زنان بود هم که نگاهش سوی خیام زنان بود از دهنش گرچه یاغیاث شنیدند زنده جاوید را به نیزه کشیدند
شیعه می بالد به خود با مدح مولا با غدیر در میان روزها یکتا و بی همتا غدیر موسمِ اکرامِ ساداتِ بنی الزهرا غدیر بهترین عیدی که دیده چشمِ این دنیا غدیر آمد آن روزی که رحمت بر بشر نازل شود با تولای علی دین خدا کامل شود آخرین حج پیمبر بود که از آسمان آیه نازل شد به قلبِ خاتمِ پیغمبران یا رسولَ الله بلّغ ، سرّ حق را کن عیان خطبه را آغاز کن، من کنت مولا را بخوان دستِ حیدر را ببر بالا که از عرشِ برین هدیه بر او گشته عنوانِ امیر المومنین دستِ حیدر رفت بالا لحظه ی پرواز شد عشق و ایمان هر دو با هم بر بشر ابراز شد آسمان خندید و ناگه بابِ رحمت باز شد عرشیان یک یاعلی گفتند و عشق آغاز شد عین و شین و قاف شد تفسیر با عینِ علی عشق من این است باشم خاکِ نعلین علی پای او را خاک بوسید و سرش را نه فلک داد با دستش به ختم المرسلین دست کمک بین او با حق همه دیدند وجهِ مشترک سفره ی دنیا و عقبی ، با علی دارد نمک بنده ی حق بین در این مولا خدا را دیده است گشته دور حق کسی که دور او گردیده است رزق ما افتاد در دستِ یداللهِ علی شیعه شد راضی به آنچه هست دلخواهِ علی راهِ حق پیدا شد آری در قدمگاهِ علی شد صراطَ المستقیمِ ما فقط راهِ علی راه را گم می کند هر کس جدا از حیدر است هر کسی که دشمن مولاست قطعا کافر است زد رقم تقدیرِ ما را در غدیر خم خدا قلبِ ما افتاد در دستانِ ارکانُ الهدی راه مومن از منافق شد در این صحرا جدا مومنین کل عالم را علی شد مقتدا دشمنی با آلِ حیدر شد برای او محال هر که در دنیا قدم بگذاشت از راهِ حلال دستِ حق جا دارد عرش و فرش را زینت کند انبیا را یک به یک در این زمین دعوت کند تا قیامت باید از این لحظه ها صحبت کند فاطمه پیش آمده تا با علی بیعت کند آمده تا که بگوید یاعلی یارت منم تا قیامت سنگ عشقت را به سینه می زنم فاطمه با بیعتِ خود مدحِ مولا را سرود چشم در چشمِ علی گردید و قلبش را ربود جانِ خود را عاشقانه نذر مولایش نمود کاش بیعت های مردم با علی این گونه بود ! یا علی گفتند این امت ولی غرقِ ریا یاعلی گفتن کجا و با علی بودن کجا! می دهد بر دل جلا دستِ هنرمندِ علی جان ما قربانِ هر ذکرِ خداوندِ علی مرد و مردانه بیا باشیم در بندِ علی تا ظهورِ مهدی موعود فرزند علی کاش تا روز قیامت از علی صحبت کنیم آید آن روزی که با صاحب زمان بیعت کنیم
بسم الله الرحمن الرحیم چهل شب است که من داغ کربلا دیدم چهل شب است سرت را به نیزه ها دیدم سرتورا وسط تشتی از طلا دیدم چه طعنه ها که ازین قوم بی حیا دیدم "سلام ای تنِ در خاک قتلگه پامال سلام حضرت مظلوم گوشه ی گودال" بنا نبود که خورشید نیزه ها بشوی ز من جدا بشوی و جدا جدا بشوی میان دشت بدون کفن رها بشوی بنانبود که مذبوح از قفا بشوی "خودم رسیدم و این قتلگاه را دیدم هجوم خنجر آن روسیاه را دیدم" چه سخت هست اگر دور از برادرها اسیر سلسله گردند دست خواهرها ندیده ای که چگونه سنان و دیگرها دویده اند که غارت کنند زیورها "برای بستن دستم طناب می آورد مرا به صحنه ی بزم شراب می آورد" نبودی و سر بازار برده اند مرا مقابل همه اغیار برده اند مرا سر محله ی کفار برده اند مرا و از میانه ی اشرار برده اند مرا "نبودی و هدف سنگ بام ها شده ام اسیر در وسط ازدحام ها شده ام" ز شهر شام برایت نشانه آوردم کبودی از اثر تازیانه آوردم تمام اهل حرم را بخانه آوردم خبر ز غربت آن نازدانه آوردم "رخش کبود همانند روی مادر شد درآن خرابه کنار سر تو پرپر شد" سلام ای همه دنیای دخترت بابا درین مسیر چه ها آمده سرت بابا سرت کبود شده مثل پیکرت بابا نشسته دخترک تو برابرت بابا "خودم تو را همه جا مثل عمه جان دیدم عزیز فاطمه را دست این و آن دیدم" به ابروی تو رد سنگِ بی حیا مانده به گونه ام رد دستی بزرگ جا مانده ببین بروی تنم تازیانه ها مانده مصیبتی شده این زخم‌های وامانده "تو هم‌کبودی بال و پر مرا دیدی؟؟؟؟ میان کوچه مرا زیر دست و پا دیدی؟؟؟