. بنبی عربىٍ و رسولٍ مدنى لذتى نیست گواراتر از این سینه زنى خواستم گریه کنم چون زن کودک مرده آمد از حنجره ام صوت گلوگیر زنى آن قدر بر لب و دندان خودم خواهم زد تا به خصم تو دهم پاسخ دندان شکنى تن عریان تو مانده ست سه روزى بر خاک کاشکى لال شوم ، چون که نمانده ست تنى جاى دارد ز غم سینه بشکسته تو آن چنان سینه زنم تا که نماند بدنى خواهرت بعد تو جز تهمت و جز بى ادبى نشنیده ست در این ره سخنى از دهنى زیر تمثال تو اى کاش مرا دفن کنند کاش بر جسم من آن روز نباشد کفنى بانگ برخاست ز شش گوشه، شب هفت صفر : حسنى ام حسنى ام حسنى ام حسنى ! پیمان طالبی✍ https://eitaa.com/emame3vom/62792 .