🥀🥀
#قسمت_پایانی /
#روضه و توسل به قمربنی هاشم سلام الله علیه اجرا شده شب تاسوعا محرم ۹۹ به نفس حاج محمد رضا طاهری •ೋ
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
تا حالا داره خواهش میکنه .. تا از اسب میخواست رو زمین بیوفته دید مادرش زهرا دامن پهن کرده میگه پسرم .. شاید مادر گفت یه بارم شده بگو داداش .. نزار به دل حسین بمونه .. داداش این خون هارو از روی چشمم پاک کن بزار یه بار دیگه روی ماهتو ببینم ..
خونهارو پاک کرد از چشم قمر بنی هاشم انگار دردسر عباس بیشتر شد .. غیرت الله نمیتونه ببینه حسین تو دل دشمن نشسته داره زار میزنه .. گفت داداش چرا اینطوری داری گریه میکنی؟.. ببین دور تا دور ما حرامی ها جمع شدن فرمود: چرا گریه نکنم .. علمدارمُ دارم از دست میدم ..
چه علمداری .. وقتی علمُ آوردن پیشِ یزید گذاشتن گفت الله اکبر چند بار این ملعون گفت الله اکبر همه جای این علم تیر خورده الّا جایی که دستش به علم بوده .. معلومِ از جون و دلش این علمُ نگه داشته .. چون علم میخورد زمین ابی عبدالله میخورد زمین .. عباس از کی یاد گرفت؟! مادرش زهرا تو کوچه یه طوری کمربند امیرالمومنین رو گرفته بود هر چی میخواستند جدا کنند دست زهرا رو نمیتونستن .. گفت بزن آبرومو برد .. یکی با غلاف شمشیر میزنه ..
شروع کرد عباس هم گریه کردن از گوشهی چشم خون آبه داره میاد ابی عبدالله فرمود چرا داری گریه میکنی؟! گفت داداش گریه تو دلیل داره گریه من دلیل نداشته باشه؟! میبینم این لحظهی آخر سر منو رو دامن گرفتی حسین، به من بگو ببینم ساعتی بعد کی میخواد سر تو رو از روی خاک بلند کنه ...
میخوام بگم عباس .. رفتی نبودی ببینی این لحظه رو .. فقط زینب دید .. وقتی اومد بالا تل زینبیه .. نه کسی نبود سر و از روی خاک برداره ..
نگاه کرد وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ ..
ای حسین ...