«اندر مزایای داشتن داداش کوچولو» (مامان ۶ساله و ۳سال و ۴‌ماهه) به دنیا اومدن فرزند دوم در کنار سختی‌ها وچالش‌های فراوان، قطعاً نکات مثبت زیادی هم داره. فارغ از بحث داشتن هم‌بازی و سرگرم شدن بچه‌ها باهم، یه سری اتفاقات هست که برای بچه‌ها رشد شخصیتی به همراه داره... ✅ اولین بارهایی بود که تنها با دو تا بچهٔ سه ساله و پنج ماهه می‌خواستم برم خونهٔ یکی از دوستام. وقتی به خونه‌شون رسیدیم جای پارک پیدا نکردم و مجبور بودم بگردم و جای دورتری رو پیدا کنم. چون برگشت با بچه‌ها سخت بود، به مهدی پیشنهاد دادم که با داداشش برن پیش دوستم تا من برگردم. در کمال ناباوری قبول کرد بدون من بره یک جای جدید.😍 اونجا بود که جرقه‌ای در ذهن من زده شد. وجود برادر کوچکترش این جرئت رو بهش داده بود و خیالش راحت بود که تنها نیست. قطعاً اگر توی اون موقعیت تنها بود هرگز پیشنهاد منو قبول نمی‌کرد. ✅ تا همین چند وقت پیش شب‌ها ساندویچی! کنار هم توی اتاق می‌خوابیدیم. اما مدتیه تصمیم گرفتیم اتاق بچه‌ها رو جدا کنیم. یکی دو شب که امتحان کردیم مهدی خیلی از این قضیه استقبال کرد و با ذوق و شوق، فردا صبحش می‌گفت: «دیشب من و حسن تنها خوابیدیم.» شک ندارم اگه مهدی تک فرزند بود به این راحتی زیر بار نمی‌رفت! ✅ یا جدیداً که بزرگتر شدن مواردی پیش اومد که کار کوچیکی بیرون داشتم و بردن بچه‌ها سخت بود، خودشون هم دوست نداشتن بیان. اینجا هم از مزیت دو فرزندی استفاده کردم و حسن رو به مهدی سپردم و رفتم. البته با یه سری تدابیر امنیتی مثل اینکه شمارهٔ خودم رو روی یخچال چسبوندم و مهدی بلد بود شماره‌م رو بگیره و از اینکه در غیاب من کار خطرناک نمی‌کنن تقریباً خیالم راحت بود. آقا مهدی هم از این موقعیت خیلی خوشش اومد و احساس بزرگی و مسئولیت‌پذیری می‌کرد. اگه حسن نبود، بعید بود مهدی تنها خونه بمونه.😅 ✅ مدتی بود که بابا جون موهای مهدی رو کوتاه می‌کرد. اما موقعی که مهدی می‌نشست روی صندلی آرایشگاه پدرش!، خیلی وول می‌خورد و نق می‌زد. تا اینکه موهای حسن هم نیاز به پیرایش داشت و بابا برای اولین بار می‌خواست موهای حسن کوچولو رو کوتاه کنه. حسن در کمال آرامش نشسته بود روی صندلی و بابا مشغول کوتاه کردن موهاش شد. دیدن این صحنه برای مهدی از هزار تا حرف و نصیحت کارسازتر بود و باعث شد تا چالش بابا با مهدی حل بشه.😉 ✅ ناگفته نمونه که منم مثل خیلی از شماها چالش‌ها ودعواهای دو تا داداش رو دارم، که مثنوی هفتاد منه! روزی صد دفعه سر اسباب‌بازی، مداد رنگی و... با هم دعوا می‌کنن و بزرگه کوچیکه رو گوشمالی می‌ده! به خصوص تا من می‌رم آشپزخونه کارها رو بکنم صدای گریه بلند می‌شه!🥴 تازگیا هم کوچیکه به برکت برادر بزرگتر، یه حرکاتی از داداشش یاد گرفته و از خجالتش در میاد! و خیلی زیبا روی اعصاب بنده پیاده‌روی می‌کنن!!🤦🏻‍♀️ اما بهتره برای تمدد اعصاب فعلاً نیمهٔ پر لیوان رو ببینیم...😊😉 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif