«۱. شگفتانههای الهی»
#زهرا_شفیعی
(
#محمدعلی۱۶،
#ریحانه ۱۰،
#حنانه و
#حانیه ۸،
#محمد حسن ۱.۵ساله)
۸ سال پیش بود که برای غربالگری چهارماهگی به مرکزی مراجعه کرده بودم. شلوغ بود و طبق معمول به دلیل مشغلهٔ جناب همسر، خودم تنها برای انجام سونوگرافی رفته بودم.
۵ ۶ تا مامان تو بخش انتظار مشغول صحبت و در لیست نوبتشون بودن، همه بچهٔ اولشون بود و به شدت دلشون میخواست که خدا بهشون دوقلو عنایت کنه.🥰 اما من که، تجربه و مشکلات دوستم رو که دوقلو داشت، دیده بودم😫 و از طرفی هم بارداری سومم بود و تجربهٔ بیشتری تو بچه داری داشتم، بهشون میگفتم از خدا بخواین بهتون فرزندان زیادی عنایت کنه اما یکی یکی.😅
خلاصه از من اصرار از اونا انکار که دوقلویی خیلی بامزه است و... تا اینکه نوبت سونوی من رسید.😌
تو اتاق سونوگرافی یه تلویزیون بزرگ روبهروی مادر نصب کرده بودن تا راحت مراحل سونوگرافی رو ببینه، از اونجایی که بارها قبلش سونو انجام داده بودم کاملاً با اجزای بدن جنین آشنا بودم و میدونستم چی به چیه.😉
خانم دکتر پروب سونوگرافی رو که قرار داد، یک دفعه دوتا کله روی تلویزیون ظاهر شد!!!😳😱
یک لحظه شک کردم این تصویر مربوط به منه!!🤯
با تعجب هر چه تمامتر پرسیدم: «دوتان؟؟؟😧»
گفت: «مگه نمیدونستی!!!😏»
نمیتونم حال اون لحظهٔ خودم رو براتون توصیف کنم. شوق، ترس، نگرانی، شوق، ذوق، دلهره، شوق و...
زندگی، آینده، گذشته همه چیز عین یه فیلم سینمایی از جلوی چشمام رد میشدن، یعنی من الان مامان چهارتا بچه بودم؟!!🥹
سیل اشک بود که سرازیر شده بود.😭😭
از همون اوایل، این بارداری خیلی متفاوت بود. ویار وحشتناکی داشتم🤢که اصلاً منطقی نبود.
همون ابتدا همسرم گفتن فکر کنم دوقلو باشن. وقتی برای سونوگرافی دو ماهگی مراجعه کردم به خانم دکتر و شرایطم رو گفتم، ازشون خواستم بررسی دقیق بکنن.
ایشون با اطمینان کامل گفتن که یه دونه جنین، یه دونه قلب، یه دونه ساک حاملگی هست والسلام.😮💨
دیگه اونجا اطمینان پیدا کرده بودم که یه دونه است و حالا خیلی غیر منتظره با دوتا فسقلی مواجه شده بودم اونم از نوع همسان.😍
اصلاً علت اینکه تو دو ماهگی متوجه نشده بودن، همین بود که بچهها یه دونه جفت داشتن. در واقع یک سلول بودن که به خواست خدا دوتا شدن. شگفتانهای که خدا برامون رقم زده بود.🥰🥰
اتفاق نادری که هنوزم علم پزشکی علتش رو درک نکرده.😉
بنده خدا سونوگرافیست لابهلای هقهق و گریههای من که ترکیبی از خوشحالی زیاد، نگرانی و شوک بود😅، به سختی هر چه تمامتر چندتا مقیاس رو سنجیدن و نهایتاً گفتن خدا یک دوقلوی همسان دختر نصیبم کرده.😍😍
بیرون اومدن از اون اتاق اونم با صحبتهای قبلی خودش کلی ماجرا بود .🤪
قبل بیرون رفتنم خبر دوقلو بودن بچهها مثل بمب تو سالن انتظار ترکیده بود. از منشی و دستیارها تا مامانای منتظر همه به وجد اومده بودن.🥺
وقتی از اتاق بیرون اومدم باید به تکتک آدمهای اونجا که لبخندزنان میپرسیدن: «دوقلو شدن؟!!!»😜 جواب میدادم، درحالی که بغضم رو هی قورت میدادم و چون به پهنای صورت گریه کرده بودم، باید توضیح میدادم که الان ناراحتم، خوشحالم چیام؟!!😬
خلاصه به هر سختی بود از اونجا بیرون زدم و تاکسی گرفتم به طرف خونه.
تو تاکسی چندباری دوباره بغضم ترکید و...😭
اما نزدیکای خونه با تمام توان خودمو آروم کردم و ظاهرم رو مرتب کردم. میخواستم همسر و بچهها رو شگفتزده کنم.😅
همه تو خونه منتظر شنیدن خبر جنسیت کوچولومون بودن.
خیلی آروم و عادی وارد شدم احوالپرسی کردم و گفتم همه چیز خوب بوده. بهشون گفتم یه خبر دارم براتون!😎
همسرم پیشدستی کردن و گفتن نکنه دوقلو هستن؟😉
بغض منو و صدای جیغ و هورای بچهها و بالا پایین پریدنها و ذوق و خوشحالی همسر و... اصلاً یه شور و حال خاصی.🤩🥳😍
بچهها فوری تلفن رو برداشتن و به هر کی میشد با جیغ و جیغ خبر میدادن.
بندهخدا خانوادهها همه شوکه شده بودن، باور نمیکردن و تکتک با من و همسرم صحبت میکردن تا از صحت و سقم حرفهای بچهها با خبر بشن.😂
جالبه که همسرم گفتن خودشون تو حرم امام حسین (علیهالسلام) از آقاجان خواسته بودن اگر صلاحمونه، یه دوقلوی دختر به ما عنایت کنن.🥹
اون روز با لحظه لحظههای پر از حسهای متناقض و نابش تو دفتر خاطرات ذهن من ثبت شد و از فرداش خدا شگفتانههایی دیگهای رو تو این مسیر برامون رقم زد...
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif