#این_داستان_واقعی_است
الان کمتر از یک هفته هست که از زمان از دست دادن جنین ۱۵ هفته ام می گذره. بعد از کلی نذر و نیاز٬ خداوند مهربون این فرشته کوچولو رو تو دامن ما گذاشت. خانواده چهار نفرهی ما برعکس خیلی از اطرافیان، سراپا مشتاق اومدنش بودیم که بعد آزمایشهای غربالگری بدون درصد ریسک و بدون هیچ مقدمهای یهو از دست رفت واقعا برای همهمون شوکه کننده بود و برای من غیرقابل قبول بود که به این راحتی از دستش بدم. خیلی به من سخت گذشت. بچهها هم بدون دونستن جنسیتش پیشاپیش با کلی ذوق براش اسم هم گذاشته بودن این درد عمق وجودم رو بیشتر به آتش کشید.
ولی چند تا مطلب آتش درونم رو تا حد زیادی خنک کرده که میخوام خواهرای عزیز دیگرم هم از اون استفاده کنن اولا که به این فکر میکنم باتوجه به شرایط خیلی سخت زندگی و فشار اطرافیان تونستیم برای اومدن عضو جدید تصمیم قاطع بگیریم و جلوی همهی حرفها بایستیم و حرف امام عزیزمون رو زمین نذاریم. دوم اینکه انشاءالله این بچههایی که از دست میرن ذخیره آخرت ما هستند در واقع پساندازی برای اون دنیامون فرستادیم سوم اینکه ما مکلف به وظیفه هستیم و نتیجه کار دست خداست پس نباید گِله یا شکایتی داشته باشیم. نهایتا اختیار ما با خداوند هست و امانتی رو خودش داد و خودش گرفت همونطور که از دادنش خوشحال شدیم و خداروشاکر بودم با گرفتنش هم نباید شکوه کنیم.
شاید بعضی فکر کنن که خیلی برای من دل کندن راحت بوده ولی روزی که این اتفاق افتاد تمام مسیر و راه تا بیمارستان و تمام مدت زمان حضورم تو بیمارستان اشک چشمم خشک نمیشد. طوری که ماما و پرستارها فکر کردن من مشکل نازایی داشتم و بچهی دیگهای ندارم ولی من با تمام وجودم این فرزندم رو دوست داشتم و میخواستمش ولی نشد و از خدا میخوام که تو این آزمایش هم به من صبر بده تا ناشکری نکنم.
#سقط
#فرزندآوری
eitaa.com/madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام