🎬: چشمهای کاهنه دو دو میزد، احساس سرخوشی شدیدی به او دست داده بود و خیلی دوست داشت که الان داخل اتاق کاهن اعظم و در کنار او میبود. در همین هنگام ضربه ای به در اتاق کاهنه زده شد و در باز شد، کاهنی جلوی در اجازه ورود خواست و کاهنه در حالیکه قهقه میزد با حرکت دست او را به داخل دعوت کرد. کاهن جلو رفت، به او امر شده بود کاهنه را به اتاق کاهن اعظم ببرد، او هم زیر بازوی کاهنه را گرفت و در حالیکه مشامش پر از بوی شراب شده بود کاهنه را تا اتاق کاهن اعظم همراهی کرد. کاهنه وارد اتاق شد و در پشت سرشان بسته شد، اینک آن دو تنها شده بودند، کاهن اعظم که موهای سفیدش نشان از سن زیادش داشت، با چشمانی مملو از آتش به کاهنه چشم دوخته بود و کاهنه که انگار مفتون کاهن اعظم شده بود، بی آنکه کاهن اعظم حرفی بزند، خواسته قبلی او را اجابت کرد اینجا بود که قهقه ابلیس بلند شد، او شاهد صحنه هایی بود که بنی بشر را به مرحله حیوانیت تنزل میداد، کاهن های معبد، سربازان ابلیس بودند که حلقه اتصال مردم به او قلمداد میشدند. ابلیس ناگفته هایی از آسمان هفتم و برخی راز و رمز عالم هستی در خاطر داشت، او برای اینکه مردم را به قدرت خود واقف کند و آنها را وادار کند تا به واسطه یک عمل خارق العاده، عبد او شوند و دیگر بندگی خداوند نادیده ننمایند و سر به آستان ابلیس بسایند، اما در بین مردم شهر آکاد یا آکدا بودند مردم مؤمنی که به بت ها ایمان نداشتند، آنها داستان قوم نوح را از گذشتگان شنیده بودند و در کنج خانه هایشان خدای نادیده را عبادت می نمودند و منتظر آمدن منجی بودند و این سخن نوح به آنها رسیده بود که: وقتی طواغیت و کافران بر شما مسلط شدند از خدا بخواهید منجی اش را که «هود» نام دارد برای شما برساند. اما هنوز خبری از هود نبی نبود و ابلیس می بایست تمام توانش را بکار گیرد تا تمام مردم حتی آنها که پنهانی خدا را می‌پرستیدند به کاهن و معابد و بت ها ایمان آورند تا در آخر به بندگی ابلیس برسند . پس برای این منظور ابلیس رمزی از آن رموز که در آسمان هفتم یاد گرفته بود در گوش کاهن اعظم نجوا کرد. کاهن اعظم در حالیکه کاهنه را در کنار داشت، دستور داد که دیگر کاهنان به حضورش بیایند، او می خواست مراسمی را در زمین خشک پشت معبد که درختی کهنسال در آن وجود داشت و آن درخت نیز خشک شده بود، برگزار کند تا اعجازی نماید و مردم را شگفت زده کند و سپس جذب معبد نماید و بی شک این مراسم چیزی نبود جز منسکی از مناسک ابلیس.... ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕