مرا توان سخن از شکوه و جاهت نیست که جز حسین و حسن هیچکس سپاهت نیست جهان به گوشه‌ی چشم تو امنیت دارد تو خود پناه جهانی کسی پناهت نیست تو آن زنی که به فرمان تو رسول خداست تو آن ملیکه‌ی کلی که پادشاهت نیست فدک بهانه ‌ی رسوایی است دشمن را تو فارغی ز جهان میل بارگاهت نیست زمین به نیت نفرین تو به خود لرزید بلای نازل از عرش غیر آهت نیست چگونه روبه مکار از تو شاهد خواست خدای عالی اعلی مگر‌ گواهت نیست فقط به صورت خورشید سایه افکندند کسی به وسعت تاریخ سد راهت نیست بگو که لکه‌ی خونی که روی در مانده است یگانه خاطره‌ی طفل بیگناهت نیست سه ماه عمر علی بی طلوع خورشید است شبی بلند تر از صورت سیاهت نیست