🔻روایت انقباض 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک موقعیّت ساختاری و رسمی است که حیات و کنشگری‌اش، وابسته به نیروهایی است که در درون آن جای می‌گیرند. این بستر ساختاری، به‌خودی‌خود و به‌طور مستقل، پیشبرنده نیست و نمی‌تواند ملتزم به غایتی باشد که انقلاب برای آن در نظر گرفته است. همه‌چیز، مشروط و مقیّد به نیروهای درونی است و اینان هستند که می‌توانند ظهورات و تجلّیّاتی در قامت و قوارۀ این شورا داشته باشد و یا آن را به زائدۀ دیوانی و اداری، تقلیل بدهند. آنچه که در دهه‌های گذشته رخ داده، این است که عاملیّت‌های انسانیِ شورا، یا فهمی از افق تاریخیِ انقلاب نداشته‌اند و بسیار سطحی و کم‌مایه بوده‌اند؛ یا آنچنان که اقتضای فرهنگ است، وضع مصلحانه و اجتماعی نداشته‌ و با عینیّت‌های فرهنگی، بیگانه بوده‌ و در وجه فکری و نظری، محدود و منحصر شده‌اند. این ترکیب و چیدمان، هیچ‌گاه نتوانسته «فاعلیّت‌های خلاّقانه» و «کنش‌های تمدّنی» داشته باشد و همچون یک «جمع پیشران»، عمل کند و پیرامون خویش، «اجماع نخبگانی» پدید آورد. همواره به آن به چشم یک مجموعۀ صوری و تقنینی و درگیر جزئیّات نگاه شده که به‌شدّت، متأثّر از دولت‌هاست و از خود، اراده و تصمیمی ندارد. این نگاه، با واقعیّت وجودیِ شورا، تناسب و تطابق داشته و حاصل بدبینی نبوده است. در هیچ‌یک از معضله‌ها و گره‌های فرهنگی، این شورا نتوانسته در مقام تشخیص و گره‌گشایی، مقدّم و جلودار باشد و اصحاب فکر و معرفت را در پی خویش به حرکت درآورد و بسیج نخبگانی پدید بیاورد. این نیروها، اغلب فاقدِ مرجعیّت فرهنگی و معرفتی بوده‌اند و جبهه و جریانی را نمایندگی نمی‌کرده‌اند، بلکه بیشتر، عنوان‌ها و منزلت‌های سازمانی، سبب‌ساز انتخاب‌شان بوده‌اند. در واقع، این جمع نتوانسته خود را به‌عنوان برآیند و برآمدِ نیروهای تاریخی در عرصۀ عمومی، تصویر کند. [دوم]. این جمع، حتی در درون خودش نیز یک «جبهه» و «جریان» نیست، بلکه تکه‌های بریده از یکدیگر هستند که بنا به ضرورت این ساختار، در کنار یکدیگر نشانده شده‌اند و هم‌اندیشی‌ها و هماهنگی‌شان، بیش از همین نشست‌های رسمی نیست. این امر به آن معنی است که ما با یک اجتماعِ معنادار و هویّت‌مند روبرو نیستیم که چیزی از قبیل خط‌های منقطع، آنها را به یکدیگر پیوند داده باشد. ماهیّت تکه‌تکۀ این شورا، مانع تحرّکات جمعی و یکدست آن می‌شود و آن را از حالت چریکی و فعّال و اثرگذار، دور می‌کند. به‌بیان‌دیگر، با یک قرارگاه روبرو نیستیم که خود را در معرکۀ جنگ بداند و بخواهد در قالب یک طرح مشترک، وارد میدان بشود و نیروها را بسیج کند. آدم‌های نچسب و ناهمخوان، در یک جمع قرار گرفته‌اند تا بر اساس «توافقات حداقلی» و «اشتراکات مرزی»، احکامی را صادر کنند، درحالی‌که تعارفات و ملاحظات، موجب می‌شود که نزاع‌ها و اختلاف‌ها پنهان نگاه داشته‌شده، آشکار نشوند، اما اگر چنین نبود، تنش‌ها و تضادهای بنیادی، عیان می‌شدند. فقر هم‌دلی و هم‌معنایی، شورا را قطعه‌قطعه کرده و کارکردهای تاریخی‌اش را به فراموشی سپرده است. این هویّت «چندتکه» و «به‌هم‌سنجاق‌شده»، حرکت و خیزش و حرارت و جنبش نمی‌آفریند. [سوم]. هر که عالم و محقّق و مدرّس و صاحب‌کرسی و نظریه‌پرداز و متفکّر و فاضل و فرهیخته و نخبه باشد، قادر نیست تنها با تکیه بر این خصوصیّت، گره‌گشا باشد. اوضاع و احوال فرهنگ، تابع کسانی با این اوصاف نیست که حضورشان در آنجا، علاج دردهای فرهنگی باشد. فرهنگ، محتاج ترکیب «متفکّر» و «مصلح» است و نه متفکّر به‌تنهایی. مطهری در آثار خویش، به‌درستی میان این دو، تمایز نهاد و نشان داد که وضع اجتماعی و تاریخی، وابسته به اصحاب تفکّر نیست و فقط آن دسته از متفکّرانی که میدان‌نشین و عینیّت‌گرا هستند و بدین سبب، مصلح خوانده می‌شوند، توان تحوّل بیرونی را دارند. این ترکیب، همان است که در شخص امام خمینی، تحقّق یافت؛ همچنان که خودِ مطهری، مصداق این سخن است. ازاین‌رو، رهبر معظم انقلاب اصرار داشتند که باید افزون بر «مطهریِ قم»، «مطهری ِتهران» نیز بود. بعضی در حوزه و دانشگاه، ساکن هستند و از عینیّت سیاسی و اجتماعی، گریزان. تدریس می‌کنند و می‌نویسند، اما نه در نسبتِ با وضع تاریخی و اجتماعی. دغدغه‌های انتزاعی دارند و در پی مراتب و درجات علمی هستند؛ بی‌آن‌که علم و فضل‌شان، نسبتی با جامعه داشته باشد. رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیرشان با حوزویان، به همین آسیب اشاره کرده و از «علم» و «تبلیغ» گفتند و نشان دادند که در دورۀ کنونی، علم بر تبلیغ، ترجیح یافته و جامعه به فراموشی سپرده شده است. ازاین‌رو، روحانیّت دچار افول مرجعیّت اجتماعی و عینی شده است. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60