🌳 مدیرعامل جوانی که اعتماد به نفس پایینی داشت، ترفیع شغلی یافت؛
اما نمی توانست خود را با شغل و موقعیت جدیدش وفق دهد.
🌳 روزی کسی در اتاق او را زد و او برای آنکه نشان دهد آدم مهمی است و سرش هم شلوغ است، تلفن را برداشت و از ارباب رجوع خواست داخل شود.
🌳 در همان حال که مرد منتظر صحبت با مدیرعامل بود، مدیرعامل هم با تلفن صحبت میکرد. سرش را تکان می داد و می گفت: «مهم نیست، من می توانم از عهده اش برآیم.»
🌳 بعد از لحظاتی گوشی را گذاشت و از ارباب رجوع پرسید: «چه کاری می توانم برای شما انجام دهم؟» مرد جواب داد: «آمده ام تلفن تان را وصل کنم!». 🤭
🦋
چرا ما انسان ها گاهی به چیزی که نیستیم تظاهر می کنیم❓ قصد داریم چه چیز را ثابت کنیم❓🦋
#داستان_کوتاه
🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤
✾✾࿐༅❤️🤍💚༅࿐✾✾
https://eitaa.com/mahdixxv
✾✾࿐༅❤️🤍💚༅࿐✾✾