مسابقه
#حماسه_کاوه(۲)🍃
#برخورد_قاطع
4⃣
او تا پایان جلسه چندبار رو به
#محمود کرد و طوری که انگار بخواهد او را خطاب قرار دهد،گفت:"باید به ضدانقلاب مهلت بدیم تا بیان و خودشون رو تسلیم کنند.ما با این کار می خوایم با اونها اتمام حجّت کرده باشیم."نتیجه این شد که تا پایان دهه فجر،کاری به کارشان نداشته باشیم.🍃
همین که جلسه تمام شد،بچه ها دور صیّاد را گرفتند.بعضی صحبت های ناتمام شان را تمام می کردند و عده ای هم فقط می خواستند خداحافظی کنند و بروند. من و
#محمود هم خودمان را به صیّاد رساندیم تا خداحافظی کنیم.از طرز نگاهش معلوم بود خیلی از
#کاوه خوشش آمده است.🍀
همان طور که دست او را توی دستش گرفته بود،گفت:"آقا
#محمود مواظب خودت باش! ما حالا حالاها به تو احتیاج داریم." حرف های دیگری هم زد که من خاطرم نیست،اما یادم هست که آن قدر با
#محمود گرم گرفت که نظر همه جلب شد.این، اولین آشنایی
#محمود با صیّاد شیرازی بود.🌱
خداحافظی کردیم و آمدیم بیرون.
#محمود کاری داشت که مجبور شد با بچه های اسکورت برود قروه.بنا شد از آنجا بیاید سقّز.من هم همراه گروه،با هلی کوپتر رفتیم سقّز.به محض این که رسیدم سپاه،دیدم اوضاع و احوال، آشفته است.گفتم:"چیه؟ اتفاقی افتاده؟" 🌿
ادامه دارد...
راوی:ناصر ظریف
📚
#حماسه_کاوه
🆔
@mahmodkaveh