#زیست_مومنانه
#بردگی #عزت
📙سعدی در گلستان میگوید:
دو برادر بودند، یکی توانگر و دیگری درویش.
توانگر- به قول او- در خدمت دیوان (دولت)بود، خدمتگزار بود، ولی آن درویش یک آدم کارگر بود و به تعبیر سعدی از زور بازوی خودش نان میخورد. میگوید برادر توانگر یک روز به برادر درویش گفت: برادر! تو چرا خدمت نمیکنی تا از این مشقّت برهی؟ تو هم بیا مثل من در خدمت دیوان تا از این رنج و زحمت و مشقّت، از این کارگری، از این هیزم شکنی، از این کارهای بسیار سخت رهایی یابی.
میگوید برادر درویش جواب داد: تو چرا کار نمیکنی تا از ذلّتِ خدمت برهی؟ تو به من میگویی تو چرا خدمت نمیکنی تا از این رنج و مشقّت کار برهی، من به تو میگویم تو چرا کار نمیکنی، متحمل رنج و مشقّت نمیشوی تا از ذلّت خدمت برهی؟ او خدمت را با آن همه مال و ثروت و توانایی که دارد (ولی چون خدمت است، چون سلب آزادی است، چون خم شدن پیش غیر است) ذلّت تشخیص میدهد. بعد میگوید: خردمندان گفتهاند که نان خود خوردن و نشستن، به که کمر زرین بستن و در خدمت دیگری ایستادن:
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
📋از جنبه روانشناسی تحلیل کنید. این چه حسی است در بشر که رنج و زحمت و مشقّت و کارکردن و هیزم شکنی و فقر و مسکنت و همه اینها را ترجیح میدهد بر اینکه دست به سینه پیش کسی مانند خود بایستد؟ اسم این را هم اسارت میگذارد، میگوید من حاضر نیستم برده دیگری بشوم؛ درصورتی که این، بردگی مادی نیست یعنی واقعاً نیروی او استخدام نمیشود؛ فقط روحش استخدام میشود، بدنش که استخدام نمیشود. این یک نوع بردگی است؛ راست هم هست، بردگی است اما بردگیای است که تن انسان برده نشده است لکن روح انسان واقعاً برده شده است.
📘 استاد مطهری، آزادی معنوی، ص25
🍃🍃🍃
🔅مجال عیش سخنی از جنس زندگی، باما همراه باشید.
@majaleezendegi