بی روی علی شعر من آرایه ندارد بی اذن علی، نطق، درون‌مایه ندارد بی نام علی قرآن یک آیه ندارد بی حبّ علی دین به‌خدا پایه ندارد عمری پدرم گفت که فرزند خلف باش یعنی که فقط بندۀ سلطان نجف باش یاسین رخ و رحمان دل و توحید مقام است با حکم غدیر آمده، پس کار تمام است "سلطان جهانش به چنین روز غلام است" ذکر لب مولا صلوات است و سلام است هم‌شأن علی کیست؟ اگر هست بیاید! بالاتر از این دست محال است بیاید هم جاذبه هم دافعه دارد، به تعادل توصیف گر روی گل او شده بلبل نقل‌است که شاعر شده حافظ به توّسل "لاحَولَ و لاقُوّة الّا" به تغزّل ایجاز رباعی‌ست، بلندای قصیده‌ست از دفتر اشعار خدا، بیت گزیده‌ست خورشید شده آینه گردان جمالش خوردند ملائک همگی غبطه به حالش گشتم، به خدا نیست کسی مثل و مثالش میراث محمّد، صلواتی ست که آلش کس نیست به جز فاطمه و حیدر و اولاد با آل علی هرکه در افتاد بر افتاد تاریخ عرب، فاتح خیبرشکن‌اش خواند او بود که پیغمبر اسلام، "من"اش خواند صدآیۀ نازل نشده از دهنش خواند استادسخن،فاطمه، صاحب سخنش خواند کو آنکه قدم جای قدومش بگذارد جز او احدی خطبۀ بی‌نقطه ندارد برده ست خدا نام از او داخل انجیل موسی به لبش نادعلی داشت لب نیل داده‌ست به فرمان علی گوش، ابابیل پیغامبری را علی آموخت به جبریل این‌ها همگی هیچ، بگو معجزه‌اش چیست اعجاز علی اینکه کسی مثل علی نیست عدل علوی، دست عقیل است در آتش گیرم بزند دشمن او پشت در آتش لطفش به گنهکار چو آبی‌ست بر آتش شاعر! نزند دست بر این شعر تر، آتش در آتش سوزنده و بی‌سایۀ محشر بر چادر زهرا متوسّل شو و بگذر عشق علی و فاطمه تکرار ندارد جز فاطمه عالم گل بی‌خار ندارد جز با در این خانه، گدا کار ندارد این خانه دری دارد و دیوار ندارد در کوچۀ باریک علی آه...چه‌ها شد هر بار گدا حاجتی آورد، روا شد