جبریل مکرر این صـلا را سـر داد بـلّـغ، بـلّـغ… نـدا بـه پـیـغـمـبـر داد فرمان خـداست: بر سر دست بگـیر آن دست که در رکـوع انگـشـتر داد چون صبح الست، عهد دیرینه گرفت قـرآن مجـسـم، به روی سـینه گرفت فرمود: علی از من و، من از علی‌ام آئـیـنـه به روی دست آئـیـنـه گـرفت آن روز که خم، به دست دو دریا رفت فـردوس به خاک‌بوسی صحرا رفت فریاد فلک به «اِکفِیانی» برخواست تـا دست مـحـمـد و عـلـی بالا رفـت خـورشـید طلـوع کرده از لـبخـندش نور است و هزار رشته در پیوندش دیـدنـد در آسـمــان دسـتــان رسـول دست عـلی است و یـازده فـرزندش در آیـنه مهـر و مه، شـکـوفایی کرد دسـتـان عـلـی، بـلــنـد بــالایـی کـرد آن روز خـداونـد، خـودش از مـردم با سـورۀ « مـائـده » پـذیـرایی کرد بت‌خانۀ شرک را شکستی ای دست بر خـندق جهـل، راه بستی ای دست هر جا که نشان «فـوق ایدیهم» بود معـنای «ید الله» تو هستی ای دست «والـعـصر» که آیه آیۀ آن به عـلی می‌خورد قسم، به دین به قرآن به علی «اِنسـانَ لَـفی خُسـر» بُوَد دشـمن او بـاید که بـیاوریم «ایـمـان» به عـلی در ســجــدۀ شـکـر آفــتــاب افــتـاده جـــای قـــدم ابـــوتـــراب افـــتـــاده عـمـری‌ست که از حلاوت نام عـلی حــتــی دهــن کــویـــر آب افـــتــاده سرچـشمۀ روشن حیات است غـدیر عـطر ملکـوت صلوات است غـدیر گرچه به بلـنـدای شـکوهـش نرسـیم کـوتاه‌ترین، راه نـجـات است غـدیر