#حضرت_عباس_ع_شهادت
بیا زائر! بیا با اشک و احساس
بپرس از برگ برگ شاخهی یاس
فدای قد و بالای رشیدت
چرا یک قبر کوچک داری عباس
::
خمیده آسمان در حیرت افتاد
به خاک گرم، کوه غیرت افتاد
ندارد دست، پیش رو بگیرد
ندارد دست، پس با صورت افتاد
::
سرش، با تیغ تا ابرو شکسته
دلش، مانند فرق او شکسته
شکسته استخوانِ بازوی او
شبیه مادرِ بازو شکسته
::
چه گرم است این عزا با العطشها
گرفته خیمهها را العطشها
خدایا با دل سقا چه کرده
نوای العطشها العطشها
::
به یاد مشک و دریا روضهی ماست
غمش امروز و فردا روضهی ماست
قیامت هم، دو تا دست بریده
به روی دست زهرا روضهی ماست
::
امید خیمههای نا امید است
بریده دست و پای این شهید است
بگو با زائران این قبر کوچک
مزار یک علمدار رشید است
#میثم_مؤمنی_نژاد