. یارب گریز آخر شب ششم ای وای من چشامونو تر کردن، زینبُ مضطر کردن زیر سُمِ مرکب ها، قاسمو پرپر کردن افتاده داره دست و پا میزنه با آه عمو جونُ صدا میزنه انگاری که یتیم گیر آوردن هرکس که میاد بی هوا میزنه چرا رهاش نمیکنن!؟ جونی نمونده به تنش از خونی که راه افتاده، معلومه بدجور زدنش مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇