#محرم_۱۴۰۳#شب_هفتم#زمینهبند1⃣
یه وقتایی آدم میشه
پریشون و حیرت زده
از کارِ دنیا
حضرت دریا رو دیدم
که واسه ی یه قطره آب
رو زد به صحرا
روی لبِ، کبودِ بارون، تَرَک نشسته
تو ساحل ،آرومِ دریا، خوابیده خسته
بیهوشه از، شدّتِ گرما، چشماشو بسته
باور هیچکس نمیشه
دریا میخواد از یه سراب
به ماهیِ تشنه لبش بده آب
بارون لب تشنه ی من...
بند2⃣
اگه یه مرد و دیدی که
رو میزنه به دشمنش
از روی اجبار
بدون که خیلی مضطره
دیگه نداره چاره وُ
شده گرفتار
دیدم خودم، دنبال آبه، چشمه ی عصمت
دیدم فرات، میزنه از شرم، به سر و صورت
موج میزنه، به روی گونه ش، اشک خجالت
جای اشک از چشم زمان
جاری میشد چشمه ی خون
شرمنده بود أبرِ توی آسِمون
بارونِ لب تشنه ی من...
بند3⃣
تیر سه شعبه اومد و
دیدم که رنگ از چهره ی
عالم پریده
خودم دیدم اسماعیلو
بَغَلِ ابراهیم ولی
گلو بریده
فوّاره زد، خون خدا تا، عرش مُعَلّا
گلبرگایِ، لاله نشست رو، دامن أبرا
داشتن براش، گریه میکردن، گلای صحرا
با گریه میگفت پسرم
تو رو چه جوری ببرم
با این روی غرق به خون تا حرم
بارون لب تشنه ی من...
شعر و سبک: #سید_مرتضی_پیرانیان
⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️
تلگرام:
🆔: https://t.me/tekyenokari
ایتا:
🆔: https://eitaa.com/tekyenokari
روبیکا:
🆔: http://Rubika.ir/tekyenokari
اینستاگرام:
🆔: https://instagram.com/tekyenokari