یارم آشفته شد و حور و ملک نالیدند چشمها ابر شد و از غم او باریدند همه دیدند که حیدر به چه روزي افتاد همه زانو زدن فاتح خیبر دیدند شد گُل یاس علی ، زیر لگد نیلوفر گُلِ نیلوفر من را به خدا بَد چیدند دست او تا که شکستند همه دست زدند تا سرش خورد به دیوار ، همه خندیدند مادري با پسرش زیر در سوخته مانْد کودکانم همه می دیدن و می لرزیدند پیش او بودم و صد حیف نمی دید مرا آن دو تا چشم ، ز سیلی ، روي هم خوابیدند آن چهل تن که در سوخته را سوزاندند حال بیمار علی را ز علی پرسیدند حال ، من ماندم و یک قبله ي رو به قبله او چه کرده است که بر کُشتن او کوشیدند ؟ من پریشانم و بر گرد مغیره جمعند پیش من بود ، همه صورت او بوسیدند شاعر: