اشعار
#شب_اول_محرم
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
من الحبیب نوشته الی الحبیب پیامش
نوشته از غم غربت ، نوشته بعد سلامش
به او نوشت ، رفیقم ! حسین یکه و تنهاست
و سی هزار حرامی گرفته دور خیامش
به او نوشت که کوفه وفا به عهد ندارد
به او نوشت که اکنون ، رسیده وقت قیامش
به او نوشت که زینب برای جنگ مهیاست
برای رنج اسارت ، برای کوفه و شامش
پیام داد به مسلم ، رفیق پیر کجایی ؟
بیا که لطف خودش را حسین کرده تمامش
تمام هستی خود را از ابتدای جوانی
رفیق پیر ، من و تو ، سند زدیم به نامش
حبیب خنده به لب داشت ، به روی حضرت ارباب
و سجده کرد خدا را برای لطف مدامش
فقیه کوفه جلو رفت و در میانه سخن گفت
صدای هلهله آمد که نشنوند کلامش
به طعنه گفت به مردم ، حرام لقمه شمایید
که اهل کوفه همین است و رسم و راه و مرامش
یزید کرده شما را اسیر فکر سیاهش
برای لقمه ی نانی ، شدید عبد و غلامش
بساط ظلم و ستم را یزید کرده دوچندان
برای حفظ مقام و برای حفظ نظامش
حسین فاطمه این سو ، سپاه کفر در آن سو
تو انتخاب نکردی روی به سمت کدامش ؟
شما که نامه نوشتید و دعوتش کردید !
کسی به یاد ندارد ، تبار او و مقامش ؟
فرات و دجله مگر نیست به نام حضرت زهرا
چه شد که آب خنک را نموده اید ، حرامش
به تن نمود دوباره ، لباس رزم عرب را
حنا به صورت خود زد به افتخار امامش
حبیب رفته به میدان که سر به عشق ببازد
سلام حضرت جانان بر او و حسن ختامش
شاعر:
#غلامرضا_ظریف