یا اینکه باید در میان غم بیفتم یا که در آغوش عمو محکم بیفتم با نیزه ها رفتند در گودال من نیز رفتم که روی جسم آقایم بیفتم پهلوش زخم و سینه و پیشانی‌اش زخم بر زخم هایش کاش چون مرهم بیفتم دستم که می‌افتاد گفتم وای مادر باید به یاد داغ زهرا هم بیفتم فرزند انسیه‌ست پس طاقت ندارد باید که در گودال چون شبنم بیفتم عریان به روی خاک افتاده‌ست باید روی تنش یک عمر چون پرچم بیفتم چیزی نمی‌ماند ز من در بین گودال باید که با جسم عمو درهم بیفتم