#حضرت_علی_اکبر_شهادت
آرام کمي راه براي پدرش رفت
يکباره شکسته شد از اينکه پسرش رفت
انداخت نظر بر قد وبالاي جوانش
مي سوخت از اين غصه که آن همسفرش رفت
تا گفت علي ابن حسين ابن علي ام
هي نيزه پس از نيزه به سمت کمرش رفت
يک ضربه ي شمشير به فرق سر او خورد
آن ضربه چنان بود که تا عمق سرش رفت
گم کرد عقاب از غم او راه حرم را
آنجا که نبايد ببرد همسفرش رفت
هي ضربه پس از ضربه به روي بدنش خورد
فرياد کشيد و سوي خيمه خبرش رفت
افتاد به سمت علي اکبر پدرش راه
افتاد زمين سو ز دوتا چشم ترش رفت
با کنده ي زانو پدر پير وشکسته
آرام کنار پسر محتضرش رفت
#محسن_صرامی